مرصوص کاشان

دانشجویان مرصوص

مرصوص کاشان

دانشجویان مرصوص

تمرین بعد: مقدمه ای بر صراط

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۶ ق.ظ

هفت نکته اساسی برای مطالعه کتاب صراط

1: هدف اول در دیدار اول

هدف ما در اولین دیدار فهم تمامی مفاهیم این کتاب نیست. آنچه در اولین دیدار هدف است آشنا شدن نسبی با  موضوع کتاب و فرایند بحث می باشد.

برای رسیدن به این هدف می بایست متن کتاب را به سرعت مطالعه نمود و در جاهایی که با ثقل مطالب مواجه می شویم مکث نکرده و با گذاشتن علامتی به سرعت عبور نماییم.(تذکر: از اینکه علامات زیادی در کتاب می گذاریم نهراسیم و سعی کنیم از علامت های واحد استفاده نماییم مثلا علامت ؟  همیشه به معنای گنگ بودن مطلب باشد و علامت ! به معنای جالب بودن مطلب و تکرار این علامت های می تواند به معنای اهمیت مضاعف مطلب باشد مثلا در جایی که لذت فراوانی از مطلب می بریم از چند علامت !!!! استفاده نماییم)

2: تلاش شما

مفاهیم این کتاب ترا به تنبلی سوق نمی دهد که تمامی مطالب را آماده و جویده شده در دهانت بگذارد، این متن دارای مفاهیم کلی و دقیق است و این تو هستی که می بایست در دیدارهای بعد، این مفاهیم را بفهمی و با تصوری صحیح بقیه راه را با پای تفکر خودت طی نمایی.

برای بهره گرفتن از این متن می بایست تفکر خواننده فعال باشد و با پیدا کردن مصادیق، به مولف، برای فهم بیشتر مدد رساند.

پیدا کردن مصادیق برای هر کس متفاوت است، چرا که شرایط زندگی فردی و اجتماعی هر شخص با دیگران فرق دارد، اما آنچه مهم است این نکته می باشد که گر چه شرایط و مصادیق متفاوت است اما

تمام آنها تحت عناوین و مفاهیم کلی جمع می شوند و مصداق و مثالی برای آن مفهوم کلی می گردند.

پس اگر ما به دو چیز تمسک پیدا کنیم، به فهم حداکثری از این کتاب دست می یابیم. الف: فهم صحیح و دقیق مفاهیم متن. ب: استفاده از قوه تفکر برای پیدا کردن مصادیق زندگی شخصی.

برای رسیدن به این اهداف فرمول زیر را در فهم این کتاب پیاده می نماییم.

گام اول: فهم کلی از محتوای کتاب(اولین دیدار که هم اکنون انجام می دهیم)

گام دوم: تصور صحیح و دقیق از مفاهیم کتاب

گام سوم: بیان و توضیح آنچه فهمیده ایم

گام چهارم: استفاده از قوه تفکر برای پیدا کردن مصادیق مفاهیم فهم شده، در زندگی

گام پنجم: یافتن حیات و تولدی جدید

گام ششم: رسیدن به نور و بهره مندی از آن برای خود و دیگران

3: توضیح و تبیین گام های ششگانه

وقتی مفاهیم این کتاب برای شما لذت بخش می شود که برایتان کاربردی شود و از متن زندگی شما بگوید.

ابتدا می بایست فهم کلی از کتاب پیدا کرد و بعد مفاهیم کلی کلیدی را با دقت تصور نمایید و در گام بعد بتوانید آنها را بیان کنید و توضیح دهید و در گام چهارم مصادیقی از آن را در زندگی خود بیابید و بدانید بخشی از اعجاز قرآن این است که با همین مفاهیم، برای مصادیق زندگی امروز تو نازل شده است و به جایی می رسی که گمان می کنی این آیات مصادیقی غیر از تو ندارد که اینچنین دقیق از زندگی تو گره گشایی می کند.

در گام بعد  به وسیله این آیات حیات جدیدی می یابی و گویا روح جدیدی در تو دمیده شده است.

تویی که تا دیروز بر اساس روح حیوانی حرکت می کردی و بر اساس روح غریزی عصبانی می شدی و خشم می گرفتی و می نالیدی که کسی درکت نمی کند، در این مرحله از همه این زنجیرها راحت شده ای.

می دانی در این مرحله چه اتفاقی افتاده است؟

شاید واقعیت های اطراف تو تغییر نکرده باشند! بله شاید اتفاقات اطراف تو تغییری نداشته باشند و تویی که تا دیروز نشسته بودی که چرا پدرم عوض نمی شود تا من تغییر کنم! چرا جو فرهنگی دانشگاه خراب است و در این فضا نمی توان حرکت کرد! تویی که تا دیروز نشسته بودی چرا حضرت، منی را که می خواهم خوب باشم نزد خود نمی برد؟ و یا عنایتی ویژه به من ندارد!!

امروز روح جدید و تولدی جدیدی گرفته ای!

امروز بهترین تغییر را ایجاد کرده ای!

و آن تغییر دورن است!

تویی که تا دیروز نشسته بودی تا همه شرایط تغییر کند و همه چیز عوض شود تا خوب شوی، امروز فقط به دنبال تغییر بیرون نیستی که از درون تغییر کرده ای!

و این تغییر دورنی تغییر بیرونی هم خواهد آورد.

البته باید به یاد داشت که در تغییرات بیرونی نمی توانیم ماهیت دنیا را تغییر دهیم که ماهیت دنیا فریب دهند و زیان بار است.

اما نکته اینجاست که کسانی که از درون تغییر کرده اند بهترین مجاهدین و مبارزین برای تغیرات بیرونی می شوند و کسانی که با تنبلی تغییر نداشته اند و از این تولد جدید و کسب روح جدید بهره ای نگرفته اند دائما در حال غر زدن هستند دائما تقصیرها را به گردن این و آن می اندازند و برای خاموش کردن وجدانشان دیگران و... مقصر جلوه می دهند.

کسانی که می خواهند در جامعه تغییراتی ایجاد نمایند لازمه کارشان این است که در خود تغییراتی داشته باشند و حیات جدیدی کسب نمایند آنگاه در سایه این حیات جدید، دو چندان مبارزه خواهند کرد.

در این مرحله، ما به دنبال کسب این حیات جدید هستیم، حیاتی که بر اساس وراثت نیست.

اگر عصبانی شدم، نه برای اینکه از نظر ژنتیکی ما عصبی هستیم!

اگر انفاقی کردم، نه به خاطر اینکه چون طایفه و محیط تربیتی من بگونه ای بود که همه اهل بخشش و انفاق بودند در نتیجه من هم مانند آنها شدم و....

بلکه انفاق و غضب من بر اساس آگاهی و انتخاب صحیح و دقیق است.

برای هر کدام از حالاتم بینشی دقیق و صحیح دارم.

برای هر کدام از رفتارهایم تفکر و تعقلی عمیق دارم.

نه اینکه مانند مشرکان باشم که وقتی رسول از من سراغ می گیرد برای چه این بت ها را می پرستید بدون تفکر و تعقل بگویم چون پدران ما اینگونه پرستش می کردند و ما از نظر خانوادگی و محیطی اینگونه بوده ایم!!

آنچه در اینجا مهم است روش استدلال مشرکین است!

شما بت را در این جواب نبینید بت را متغیر آزادی مانند X   بگیر و به جای آن هر چیز که دلت می خواهد بگذار بعد می بینی که این شیوه استدلال چقدر در میان ما رواج دارد.

و اگر ما بخواهیم در این سطح سیر کنیم آنگاه دوای دردهای ما علم روانشناسی و... خواهد بود که زمینه رفتار فرد را، در محیط و وراثت و... جستجو می کند.

اما در این بینش جدید زمینه رفتار فرد را در تفکر و آگاهی فرد جستجو می کند.

بله پدر، مادر و محیط، آموزش اولیه را دادند. اما چرا ما بعد از آنکه می توانستیم آگاهی و تولد جدید کسب کنیم. کاری نکردیم؟ چرا به آنچه از وراثت برای ما رسیده بود تن دادیم؟ چرا به آنچه از محیط کسب کرده بودیم تن دادیم؟

مایی که می توانستیم با آگاهی و کسب روح جدید و تولدی دوباره، از همه این زنجیرها آزاد شویم، چرا کاری نکردیم و به همین خذلان و پستی تن دادیم؟

می بینی که با این بینش چقدر از شبهات کلامی نیز جواب داده می شود مانند: اگر کسی در خانواده مذهبی دنیا آمد طبیعتا مذهبی خواهد شد و بر عکس!!

می بینی که چقدر به این حیات محتاجیم!

می بینی که با این همه جشن تولد هنوز متولد نشده ایم!

می بینی با تولد اولیه و طبیعی­مان  نمی توانیم بارهای دین را، که حتی بارهای خودمان را بر داریم!

همه ما نیاز به تولدی جدید داریم تولدی که دیگر در آن هیچ جبری نیست.

تولدی که در آن ما پدر و مادرمان را خودمان انتخاب می کنیم!

تولدی که در آن هیچ بهانه برای کسی باقی نمی ماند.

این تولد، تولد از روی آگاهی و بینش جدید است.

و این همان کاری بود که انبیاء به دنبال آن بودند.

و این، جلوه ای از همان حیات طیبه است که امروزه در شعارهای سیاسی در دست سیاست مداران تصور نشده تصدیق شده است!

حیات طیبه یعنی تن دادن به تولدی دیگر.

نتیجه این مرحله:

 باید متولد شد اما باید مراقب باشی که زودتر از موعد متولد نشویم که ناقص الخلقه خواهی بود.

این تولد نیاز به یک فرایند دارد.

فرایند آن همان است که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم.

تا تصوری درست پیدا نکنیم تا این تصور تصدیق نشود و تا این تصدیق مصادیقش در زندگی فرد فرد ما پیدا نشود و تا با آن مصادیق وارد مبارزه و درگیری نشویم از این حیات خبری نیست!

و اگر دیدی کسی از آن دم می زند، بدون اینکه این مسیر را طی کرده باشد، بدان که جز بلف نیست!

گام بعد

پس از آنکه به تولد و روحی جدید دست یافتی روحی که از اسارت محیط و وراثت رها شده بود روحی که دیگر عقده ای نبود. روحی که در بنده کمبودهای خانوداگی و محیطی نبود، پس از کسب این روح، نوبت به نـــــــــــور می رسد.

در این مرحله می بایست نوری کسب کرد که تا در شعاع آن نور هم خودت حرکت نمایی و هم دیگران را حرکت دهی و آنها را به تولدی جدید برسانی.

بدان تا کسی به این نور نرسد، تمام فعالیت های و تلاش های فرهنگی مذهبی او دست و پا زدن در تاریکی است و به همین دلیل است که زود خسته و نا امید می شویم که بابا نمی شود کاری کرد باید منتظر ایستاد تا خودش بیاید کارها را درست کند!

قبل از هر تلاش می بایست، حداقلی از این نور را کسب نمود و بعد در کنار هر تلاش این نور را درخشان تر نمود و در شعاع آن حرکت کرد بعد می بینی که فعالیت های فرهنگی لذت بخش می شود.

بعد می بینی که دیگر نگاهت به تشکر این و آن نیست!

مهم تر از همه اینکه نگاهت به نتیجه نیست، که نتیجه دست خداست و تو فقط به دنبال رسالتت می گردی و در کنار این رسالت آرامش داری و خشنودی.

و حتی به رضا می رسی در زمانی که تمامی یارانت را دشمن به زمین انداخته!

در زمانی که دشمن به طفل شیر خواره تو رحم نکرده!

و منتظر است تا تو آخرین نفس هایت را بکشی تا به خیام و ناموس تو حمله کند و آنها را به اسارت ببرد!

با این همه بلای عظیم تو آرامی و در گودال ندای «رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لَامْرِکَ، لا مَعْبودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثین»‏، سر خواهی داد!

و این اوج آرامش در حین بلای عظیم است.

او به ما آموخت که برای برداشتن بار رسالت، ابتدا می بایست معرفتی عمیق پیدا نمود تا نگاهت به دست این و آن نباشد، تا نگویی به ما عرصه نمی دهند تا فعالیت کنیم! تا تقصیرها را به گردن این و آن نیندازیم! تا خیانت ها و کوتاهی دیگران مجوز کوتاهی و خیانت ما نشود!

مشکل عمده ما این است که، کسانی با دلسوزی می خواهند بار رسالت را به دوش ببرند که خود بهره ای از نور آن نبرده اند و هنوز سر گردان تاریکی های مفاهیم هستند.

برخی در حالی که هنوز تصور درستی از بسیار از مفاهیم دینی ندارند و بدون تصور صحیح، تصدیق کرده اند، به دنبال چیزی می دوند که نمی دانند چیست! چون تصور صحیح ندارند در نتیجه مصادیق درستی نیز نمی یابند و به تولدی نو دست نمی یابند و با همان پای غریزه و وراثتشان می خواهند در مسیر رسالت قدم بر دارند. تلاش می کنند تا حرکتی داشته باشند نمایشگاهی می زنند و... اما چون در تاریکی است و بدون نور درونی، بعد از مدتی خسته شده و شعار، «فایده ندارد» سر می دهیم، کنار می کشیم و به کسانی که تازه بر این عرصه وارد شدند می خندیم که آنها نیز می خواهند مانند ما آب در هاونگ بکوبند!

تمرین: با توجه به این مقدمه فعالیت های فرهنگی دانشگاه خود را مورد بررسی قرار دهید و جواب آن را برای ما ارسال نمایید.

4: صبــــر برای رسیدن به نتیجه

در این مسیر نباید شتاب داشت. یادم نمی رود زمانی که قرار بود این طرح را در اولین شب حیات مطرح نمایند، مجری محترم برنامه اعلام کرد: «دوره مطالعاتی». بنده با این عبارت موافق نبودم، به دلیل بار معنایی و انتظاری که از این واژه می رود.

مخاطبین غالبا از این واژه ذهنیتی خاص دارند، به این صورت که مثلا در این دوره ما باید 10 یا 15 کتاب را به ترتیب مطالعه نماییم و به سوالات پاسخ دهیم، و خوشحال باشیم که ما در فلان طرح مطالعاتی شرکت کردیم و 15 اثر از آثار فلانی را مطالعه نمودیم!!

بنده در این طرح هیچگاه به دنبال چنین چیزی نبودم. هدف و سیر مطالعه ما این نبوده که ابتدا فلان کتاب را می خوانیم بعد فلان و...

سیر ما، سیر کمی و تعدادی نیست، که البته در این سیر کیفیت هم به چشم می خورد.

سیر ما سیری است که در آن وجود و قلب ما بهره مند شود. اگر چندین کتاب بخوانیم ولی قلب ما از آن بهره ای نبرده باشد خدایی نکرده مصداق این آیه می شویم که می فرماید« کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً ».

برای اینکه به این سیر عمقی برسیم باید به گام هایی که در این مطالعه مورد توجه قرار داده شد عمل نماییم.

نتیجه اینکه سیر ما در این دوره سیر مقداری و کمی نیست، سیر ما سیر کیفی و درونی است. که اگر به این سیر برسیم با یک آیه هدایت می شویم و نیاز نیست هی بار خود را زیاد و زیادتر کنیم که در آخر چیزی جز غرور برای ما نخواهد داشت.

برای رسیدن به این سیر می بایست صبر پیشه کرد و زود قضاوت نکرد.

«یادم نمى‏رود هنگامى که کوچکتر بودیم و مى‏خواستیم براى اولین بار به تهران بیاییم و به مشهد برویم از تهران زیاد شنیده بودیم که ماشین‏هایى دارد و خیابان‏هایى و مردمانى و ... اما فاصله قم تا هدف را نمى‏دانستیم و مراحلش را نمى‏شناختیم. همین که به حدود منظریه رسیدیم از پدرم پرسیدم آیا به تهران رسیده‏ایم و او آرام گفت نه. مقدارى راه آمدیم و در کنار یک رستوران ایستادیم و من گفتم حتماً اینجا تهران است چون ماشین‏هایى داشت و جاده‏اى و مردمانى و ... و با خوشحالى به پدرم گفتم اینجا تهران است. او که کلافه شده بود با تندى گفت، نه. من با خودم گفتم شاید اصلا تهران دروغ است و تهرانى نیست.

{کسانی که سیری را شروع می نمایند زود انتظار دارند که به سلمان و ابوذرها برسند و ببینند} اما هنگامى که نمى‏بیند و مى‏گویند اینجا تهران نیست رفته رفته ناامید مى‏شود که شاید تهرانى نیست و رشدى نیست و راهى نیست‏( استاد و درس، صرف و نحو، ص: 35)

6: آنچه در کتاب صراط می خوانیم به طور خلاصه چنین است.

در ابتدا به این نکته مهم اشاره می کند که برای حرکت نیاز به تفکر داریم و برای تفکر می بایست سوالاتی را داشته باشیم که ابتدا می بایست سوالات را به طور منظم سازماندهی نماییم.

آنگاه پیرامون اهمیت نظم نکاتی را بیان می نمایند.

بعد از اینکه به سوالاتمان نظمی دادیم حال باید آماده تفکر شویم و تفکر نیاز به خلوت و توجه دارد(صفحه 17).

از صفحه 18 به بعد در مورد خلوت و توجه سخن می گوید و اینکه سکوت زمینه تفکر دقیق است.

بعد از آنکه با خلوت و توجه به سکوت رسیدیم و زمینه تفکر در ما پدید آمد حال باید فکر کنیم اما در مورد چگونه و در مورد چه؟(از صفحه 26 تا 50 در این باره سخن می گوید)

بعد از آنکه با تفکر به نتایجی رسیده و ثمراتی را به دست آوردی می بایست آن نتایج و ثمرات را سنجش نمایی تا مشخص شود که چقدر نتایج تفکر شما صحیح بوده است. چرا که با توجه به تعریف ایشان فکر واحد استنتاج است و عقل واحد سنجش و این دو با هم متفاوت هستند.

نکته مهم این است که تعقل بر روی نتایج تفکر صورت می گیرد. یعنی ابتدا قوه فکر فعالیتی را انجام می دهد و صورت مساله ای را می چیند بعد که به نتیجه رسید قوه عقل نتیجه را سنجش می کند.

مثلا قوه تفکر استدلال می نماید که:

من فقط کسانی را دوست می دارم که آنها نیز مرا دوست بدارند، کسی وجود دارد که مرا دوست ندارد، در نتیجه: پس من هم او را دوست ندارم. حتی اگر این کس خدا باشد!

این جملات فرایند تفکر است اما این قوه عقل است که باید صدق مقدمات و نتیجه را سنجش نماید که آیا این ها حـــــق هستند یا خیر؟

تفکر قوه ای است که من می توانم از آن در مهندسی، ریاضیات، فیزیک و... امور استفاده نمایم. من می توانم با قوه تفکر در علم فیزیک بمب هسته ای تولید نمایم و به نتیجه برسم. اما این قوه عقل است که این نتیجه را راهنمایی می کند که در چه مسیری مورد استفاده قرار دهم.

مرحوم صفائی از صفحه 50 تا صفحه 66 درباره قوه تعقل سخن می گویند.

در صفحه 66 بحث انتخاب را به میان می کشد. یعنی توئی که با تفکر همراه شدی و با تعقل، نتایج تفکر را سنجش نمودی، حال باید انتخاب نمایی. در این بحث ایشان در مورد ملاک های انتخاب صحبت می نمایند.

عامل مهم برای انتخاب صحیح ایمان است، نه تفکر و تعقل!!

چه بسا ما درست فکر کنیم و بر اساس قوه عقل درست سنجش نماییم اما قدرت انتخاب و عمل نداشته باشیم!

در این وقت مشکل ما در فکر و تعقل نیست که مشکل در ضعف ایمان است که این ایمان قدرت برانگیختن عمل و انتخاب را ندارد.

برای ما بارها پیش آمده است که با تفکر در کاری متوجه شدیم که آن کار بد است و از نظر دین حرام است، در این هنگام ما هم درست فکر کردیم هم درست تعقل نمودیم، اما قدرت ترک این حرام را نداریم و نمی توانیم انجام ندادن این حرام را انتخاب نماییم، علت اینکه نمی توانیم ترک انتخاب کنیم، ضعف ایمان است.

در صفحات 86 تا 98 در مورد ایمان و انتخاب صحبت کرده است.

در این صفحات ایشان به این نکته اشاره دارند که ایمان همان تولد جدید است.

کسانی از چشمه ایمان نوشیده اند که از غریزه و... متولد شده باشند و دیگر بر اساس وراثت و محیط عمل نمی نمایند. اینان کسانی هستند که از قیود اعمال طبیعی بیرون آمده اند و دیگر طبیعی عمل نمی نمی کنند. بلکه اعمال آنان بر اساس شناخت و بینش است. و این بینش و شناخت وقتی که با عمل ترکیب می شود، زاییده ای دارد که آن را ایمان گویند.

در مرحله بعد مرحوم صفائی به این نکته اشاره دارند که؛ حال تو که به این مولود جدید یعنی ایمان دست یافته ای، تازه اول مبارزه و جهاد تو است.

دقت نمایید که جهاد در چه مرحله ای معنا پیدا می کند!

قبل از اینکه با آثار مرحوم صفائی آشنا شوم، بارها در درس اخلاق بزرگان حوزه از لزوم مبارزه با نفس شنیده بودم که جهاد با نفس بالاترین جهاد ها است.

اما این دستور فقط مرا سر در گم می­کرد چون با اینکه میل و علاقه شدید به جهاد داشتم و دوست داشتم که من هم اهل جهاد با نفس باشم، اما نمی دانستم چرا نمی توانم جهاد کنم؟؟!!!

این دستور اساتید وقتی که با عجز من همراه می شد چیز جز بحران در درونم ایجاد نمی کرد، بحران هایی که گاهی مرا به پرتگاه نا امیدی سوق می داد و گاهی در دره جبر می انداخت که بابا نمی شود!

تا اینکه با آثار مرحوم صفائی آشنا شدم.

وقتی با این آثار خو گرفتم دیدم جهاد در مرحله­ای مطرح می شود که هنوز من به آن منزل نرسیدم!

جهاد برای کسانی معنا دارد که (1) در خلوت و سکوت به (2) فکر رسیده باشند و با (3) تعقل، نتایج تفکر را سنجش کرده باشند (4) بعد از سنجش ها بخواهند انتخاب نمایند، و این خواستن و انتخاب کردن نیاز جدیدی را در آنان سبز نماید که آن (5) ایمان است. و این ایمان با عمل کردن به شناخت ها بارور می شود و پس از آنکه ایمان قوت گرفت (6) جهاد مطرح می شود.

من در درس برخی از اساتید اخلاق بدون اینکه پنج مرحله قبل را در گذرانده باشم و در آن سیری داشته باشم به مرحله ششم دعوت می شدم و می دیدم که نمی توانم جهاد نمایم چون ایمانی که بتواند جهاد کند در من نبود و این بود که به دام یاس و جبر می افتادم.

جهاد وقتی معنا پیدا می کند که من به مولود جدیدم رسیده باشم و تولدی دوباره گرفته باشم که اگر بدون این تولد به جهاد بپردازیم یا دچار غرور می شوم و یا یاس و ناامیدی که ای بابا نمی شود!

وقتی که این مولود جدید «منِ ایمان» بخواهد با آن «من طبیعی» وارد مبارزه و جهاد شود، خداوند بی کار نخواهد نشست و او نیز در این جهاد به امداد ما خواهد آمد.

اما قبل از هر چیز باید با امدادهای خداوند آشنا باشی که به دلیل همین آشنا نبودن گاهی امدادهای او را سنگ انداختن محاسبه می کنی و با او درگیر می شوی که مگر من می خواستم کار بدی انجام دهم که تو با من اینگونه رفتار می کنی؟!

بلاء و ضربه ها، امدادهای غیبی خداوند برای کسانی است که به مرحله جهاد رسیده اند.

از صفحه 112 به بعد ایشان بحث بسیار مهمی را با عنوان بلا مطرح می نمایند و در مورد فلسفه بلا سخنان بسیار مهمی را مطرح می کنند.

وقتی که بلای او بر تو نازل شد، تو کم می آوری و به عجز و اضطرار می رسی، می بینی که دیگر نمی توانی به اراده و توان خودت تکیه کنی که حتی به عمل و عشق خودت هم نمی توانی تکیه ای داشته باشی، می بینی که همه تکیه گاه هایت را با بلا خراب کرده است. می مانی که چه کنی؟ عاجز می شوی که دیگر نمی توانم! پس چه کنم؟(صفحه 124)

در این وقت است که مرحله بعد مطرح می شود و آن «اعتصام و استعانت» است.

«اعتصام و استعانت» یعنی خدایا نمی توانم با عمل و عشقم و... حرکت نمایم که پای اینان برای حرکت به سمت تو لنگ است پس تو کمک و توان جدیدی به من بده!(صفحه 135)

اینجا است که با کمک و توان او حرکت می نمایی، و این تویی که دیگر، طلبکار نیستی که به او بگویی من حرکت کردم! بلکه خودت را بدهکار می بینی که به عجز رسیدم و این تو بودی که با نیروی جدید به من، مدد رساندی که، لاحول و لاقوه الا باالله، هر نیرو و توانی از جانب توست.

بعد از این عجز است که خداوند در مرحله بعد ترا به «صراط» می رساند.

و صراط همان مسیری است که در آن هیچ لغزشی وجود ندارد همان مسیر کوتاهی که همه ما آرزوی آن را داریم که چه چیزی وجود دارد که به وسیله آن بتوانی به راحتی برسی؟ چه کاری مهم ترین کار ها است که به وسیله آن بتوانی به فوز حق نائل شوی؟

جواب همه اینها در صراط است و مرحوم صفائی در صفحه 145 در مورد آن توضیح می دهد و به همین دلیل اسم کتاب را صراط گذاشته است.

برای اینکه فهم درستی از صراط داشته باشیم باید با گروه های دیگر آشنا شوی. گروهی که به صراط رسیده اند و اینان «انعمت علیهم» هستند و گروه های دیگری که یا گمراه هستند و یا بر آنها غضب شده است که در پایان سوره حمد، از آنها سخن به میان می آوریم و این سه گروه را مرحوم صفائی در صفحه 155 تا آخر کتاب به آنها می پردازد.

با توجه به این سیر مرحوم صفائی به تفسیر سوره حمد می پردازد، تفسیری که کاربردی است و در آن شما می توانید مهارت های هدایت را فرابگیری و با قرائت سوره حمد به آن جامه عمل بپوشانی.

خلاصه:

قبل از شروع سوره حمد می بایست به (1) خلوت و سکوت برسی بعد در آن خلوت به (2) تفکر بپردازی. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که در مورد چه چیز فکر کنیم؟ جواب این سوال با شروع سوره حمد داده می شود. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

در مورد الله، چرا که او دو صفت دارد که دیگران آن دو را ندارند و آن دو رحمن و رحیم بودن اوست.

در مورد رحمن و رحیم فکر کنیم و نتیجه آن را در مرحله بعد (3) سنجش و تعقل نماییم.

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِینَ

در ادامه سوره با توجه به شناخت و تفکری که از دو صفت الله به دست آوردی(رحمن و رحیم) به حمد الله رو می آوری.

اما این حمد بدون دلیل نیست.

این حمد تقلید از پدر و مادر و محیط نیست، که اگر من در شهر و یا خانواده دیگری بودم به حمد او رو نمی آوردم. این حمد نیز همراه تفکر و تعقل است.

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ

تفکر و تعقلی که از این صفات ریشه می گیرد، صفاتی مانند: رب العالیمن رحمن رحیم مالک یوم الدین- و تو با این همه تفکر و تعقل و دلیل همراه می شوی و به این نتیجه می­رسی که هیچ معبود دیگری در هستی نیست که چنین صفاتی را با هم داشته باشد، حال که او با این صفات همراه است تو می­خواهی اقدام به (4) انتخاب نمایی. اما برای انتخاب نیاز به (5) ایمان داری.

اما ایمان را می بایست در همین مسیر که می آمدی کسب می کردی!

شاید بپرسید کدام مسیر؟ و چگونه؟

مسیری که از بسم الله ابتدای سوره شروع کردی.

مسیری که در آن به رحمانیت و رحیمیت او رسیده بودی و به همین دلیل حمد او کردی و برای حمدت هم دلیل آوردی که او رب العالمین است و...

در همین مسیر اگر به این شناخت هایی که می رسی جامع عمل بپوشانی، ایمان در تو سبز خواهد شد و به بار خواهد نشست. این ایمان را شما با تفکر و تعقلی که در ثمره آن شناخت بوده و این شناخت با عمل آمیخته شده است، کسب نموده­ای. این ایمان وراثتی نیست که ریشه نداشته باشد این ایمان از محیط گرفته نشده، تا محیط، عوض شود و وارد محیط دانشگاه شوم از بین برود!

إِیَّاکَ نَعْبُدُ

وقتی که به این ایمان رسیدیم، می­خواهیم کسی را به عنوان معبود انتخاب نماییم. (دقت کنید که انتخاب معبود در کدام مرحله باید باشد) پس می­گوییم ایاک نعبد. تنها ترا می­پرستیم چرا که فقط تو این صفات را داری، چرا که این تو بودی که این ایمان را در ما سبز کردی پس ترا انتخاب می نماییم.

با این انتخاب نه تنها کار تمام نمی­شود، که تازه شروع کار است.

بعد از این انتخاب، نزاع و درگیری­هایی در درون تو رخ می­دهد، «من طبیعی» تو که از آن به عنوان نفس اماره یاد می­کنند به جنگ این من جدید «من ایمانی» تو می­آید، این منی که با شناخت و تفکر، تعقل و عمل در تو زنده شده است.

وقتی که نزاع شروع می­شود، تو باید (6) جهاد کنی.

وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

و در این جهاد است که خداوند با (7) بلاها و فشارها به امداد تو می­آید و در این مرحله است که تو کم می­آوری و به عجز می­رسی، اما باید حواست باشد که به عجز رسیدن خوب است اما نباید سبب شود که تو ببری و ناامید شوی بلکه در این مرحله باید (8) از او اعتصام و کمک بخواهی و بگویی ایاک نستعین.

می بینی که بین این دو جمله که در سوره حمد قرین هم آمده اند چقدر اتفاقات و مسافت است؟

بین همین ایاک نعبد و ایاک نستعین چه منزل­ها که قرار ندارد! منزل جهاد، منزل بلا، منزل عجز، تا منزل اعتصام.

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

بعد از اینکه از او استعانت و کمک خواستی می گویی مرا به راه مستقیم که (9) صراط نام دارد هدایت کن.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ

بعد خصوصیات اهل صراط را بیان می کنی که آنان (10) انعمت علیهم هستند و در مرحله آخر (11) ازگروه های دیگری که خداوند آنان را گمراه کرده و بر آنان غضب نموده است تبری می جویی.

تذکر{به ترتیب شماره هایی که  برای مراحل این سوره، در متن نوشته شد توجه داشته باشید}

7: در مرحله بعد همین متن(کتاب صراط) را به صورت دقیق تر به مطالعه می پردازیم و در مورد واژه های کلیدی هر بحث صحبت خواهیم نمود.

تذکر: دانشجویان شرکت کننده در دوره توجه داشته باشند تا 15 تیر ماه سال 1392 مهلت دارند تا اولین دیدار با کتاب صراط را به اتمام برسانند و نتیجه و سوالات خود را از طریق همین پست اعلام نمایند.

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۰۹
بنیان مرصوص

نظرات  (۲۱)

سلام


* در نکته هفتم>>>

" در مرحله بعد همین متن را به صورت دقیق تر به مطالعه می پردازیم و در مورد واژه های کلیدی هر بحث صحبت خواهیم نمود."

منظور از "همین متن"  چیست ؟ایا منظور متن کتاب است؟یا متنی که در نکته ششم به ان اشاره کردید؟و یا ...؟!




** در مورد قسمت تمرین >>>

"تمرین: با توجه به این مقدمه فعالیت های فرهنگی دانشگاه خود را مورد بررسی قرار دهید و جواب آن را برای ما ارسال نمایید."

منظور به طور کلی  فعالیت های فرهنگی دانشگاه است یا فقط فعالیت فرهنگی خودمان در دانشگاه است ؟!
با عرض معذرت بنده دقیقا متوجه نشدم باید در این تمرین از چه چیزی سخن گفت مثلا با توجه به مقدمه نقد کنیم، تطبیق دهیم،تصدیق کنیم و یا...؟!
لطفا در صورت امکان با مثالی این قسمت را کمی تبیین کنید.


*** در قسمت توضیح گامهای ششگانه >>>

"ابتدا می بایست مفاهیم کلیدی را با دقت تصور نمایید و در گام بعد بتوانید آنها را بیان کنید و توضیح دهید و در گام سوم مصادیقی از آن را در زندگی خود بیابید"

برداشت بنده این است که گام اول را نگفته اید چرا که گام چهارم پیدا کردن مصادیق بوده؟!



**** منظور از "نور" همان "معرفتی عمیق" است که در متن به ان اشاره شده ؟!



***** این جمله برایم خیلی جای تفکر داشت>>>

"نتیجه اینکه سیر ما در این دوره سیر مقداری و کمی نیست، سیر ما سیر کیفی و درونی است. که اگر به این سیر برسیم با یک آیه هدایت می شویم و نیاز نیست هی بار خود را زیاد و زیادتر کنیم که در آخر چیزی جز غرور برای ما نخواهد داشت."

با اینکه قبلا در مقدمه تطهیر بهش برخورده بودم ولی در اینجا بیشتر به عمقش پی بردم!



****** وقتی این مطالب رو خوندم به این نکته رسیدم که مطالعه هم یکی شاخه های علم اموزیه و همانطور که در علم اموزی باید خاشع بود تا بهره ای ببریم ، این سیر مطالعاتی هم نیاز به فروتنی داره یعنی با خود نگیم اینها به چه درد میخوره !!! البته  مقدمه این نوع مطالعه با هدف مطالعه کردنه و هرچه قدر هدف پاک تر باشه، ثمره اش پربارتر خواهد بود.
ولی یک سئوال برایم پیش اومد اینکه در برخورد با مطالبی که انها را رو فبول نداریم چطور باید رفتار کنیم؟!

باتشکر
پاسخ:
سلام
1- منظور کتاب صراط است
2- همه موارد (نقد، تصدیق، تعریف ، تطبیق و...) البته نه همه با هم
منظورم این است بلاخره وقتی شما این متن را خواندید ناخودآگاه ذهن شما به سوی برخی از فعالیت ها در دانشگاه رفت، حال فعالیت خودتان است و یا دیگران
اگر چنین تبادری در ذهن شما به وجود آمد آنرا بنویسید چه نقد باشد چه تعریف و...
3- درسته اصلاح شد
4- الحمدلله
5- درسته صد در صد درسته هر چقدر هدف خالص تر باشد و هر چقدر به آن  در عمل پای بند باشیم بهره بیشتر داریم
6- مشخصه
چرا قبول نداریم؟
دلایل خود را ذکر کنیم
بعد صدق منطقی آنها را بررسی نماییم
تشـــــــــــــــــــکر از لطفتون
۱۰ تیر ۹۲ ، ۱۷:۰۳ یکی از دانشجویان
سلام
ایا بایستی تمرین ها را نیز با نام و نام خانوادگی ثبت کنیم؟!
ایا ارسال نتیجه الزامی است ؟! و باید به همراه مشخصات باشد؟!
نتیجه سئوالات قبلی(مقدمه تطهیر) چه زمانی مشخص میشود؟!

پاسخ:
سلام
بله
الزامی وجود ندارد اما شرط حضور در طرح نظم و همراهی تمام اعضا است
کار ما گروهی است در کار گروهی همه باید به صورت منظم همکاری نمایند
بله باید همراه مشخصات باشد
نتیجه سوالات به زودی مشخص می شود
۱۱ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰ محمد امین یزدان پناه
با سلام
نمی دونم چه جوری به خاطر زحماتتون از شما تشکر کنم
فقط میگم خدا قوت...
راستی یه سوال
تا 15 تیر باید فقط مطالعه سریع کتاب رو انجام بدیم یا گام های بعد رو هم انجام بدیم؟
بازم تشکر
یا علی
پاسخ:
سلام
ممنون از این همه مهربانی
تشکر
فقط مطالعه سریع کتاب
گام های بعد بعد از مطالعه سریع بیان می شود
۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۴ یکی از دانشجویان
سلام
اینکه فرمودید
 "دانشجویان شرکت کننده در دوره توجه داشته باشند تا 15 تیر ماه سال 1392 مهلت دارند تا اولین دیدار با کتاب صراط را به اتمام برسانند و نتیجه و سوالات خود را از طریق همین پست اعلام نمایند"

منظور از سوالات همین سوالاتی  بود که در قسمت اول متن اشاره شده
"از اینکه علامات زیادی در کتاب می گذاریم نهراسیم و سعی کنیم از علامت های واحد استفاده نماییم مثلا علامت ؟  همیشه به معنای گنگ بودن مطلب باشد "
ممنون
پاسخ:
سلام
گفتم سوالات خود را
یعنی اگر سوالی پیش آمد بفرستند
۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۳۱ بسمه العزیز المعز

"هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می زند: از قلب کوچک تو تا من یک راه م س ت ق ی م است"

اهدنا صراط المستقیم...

"اگر گم شدی از این راه بیا. بلند شو. از دلت شروع کن. شاید دوباره همدیگر را پبدا کنیم...(نظر آهاری)"

و خدایا... من با صراط شروع می کنم به امید اینکه تو را... یا شاید خودم را پیدا کنم... اهدنا صراط المستقیم

بسم الله...

پاسخ:
زیبا بود
اما راه از صراط شروع نمی شود
قبل از صراط منزل هایی است که باید به آن برسیم
استاد ما جونیم شمام چقدر سریع تایپ می فرمایید من که کشتم خودم از بس پستتون خوندم و تموم نشد لطفا خلاصه پیام بذارید !البته شرمنده !!!!
پاسخ:
تایپ کردن سخته یا خوندن؟؟!!!
کاشتن و درو کردن سخته یا خوردن؟؟!!!
۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۱ محمد امین یزدان پناه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
آن گاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود...
و چه قدر خوش خیال و خام بودم...
وقتی هنوز خودم متولد نشده ام میخواهم زمینه ساز تولد دیگران در دانشگاه و مسجد و حتی جامعه باشم!
و با همان پای غریزه و وراثتشان می خواهند در مسیر رسالت قدم بر دارند.
وقتی درونم هیچ نوری نیست میخواهم چراغ راه دیگران باشم!!
زمانی که هنوز توانایی بلند کردن بار های خود را ندارم میخواهم بار های دیگران را بلند کنم...
می بینی با تولد اولیه و طبیعی­مان  نمی توانیم بارهای دین را، که حتی بارهای خودمان را بر داریم!
من که هنوز از درون تغییر نکرده ام میخواهم دانشگاه و مسجد و جامعه را متحول سازم...
و چقدر سخت و نا امید کننده است وقتی با زحمت بسیار کار فرهنگی را در دانشگاه انجام دهی و هیچ نتیجه ای نگیری و برای تسکین خودمان این شکست را گردن دیگران می اندازیم
و بهانه ها بسار است:
نبود بودجه کافی
عدم حمایت مسئولین
نداشتن نیروی انسانی
نبود نظم تشکیلاتی
جو بد دانشگاه
و ...
و دریغ از یک سوزن و نهیب به خودمان...
و در دل با خود میگوییم:
"با این همه فعالیتی که در دانشگاه می شود وضع بهتر که نشد بدتر هم شده است!!!"
ولی نمیدانیم که:
کسانی که از درون تغییر کرده اند بهترین مجاهدین و مبارزین برای تغیرات بیرونی می شوند
وقتی که از درون تغییر کردیم و بر صراط مستقیم پا نهادیم دیگر از نتیجه نگرفتن نا امید نمی شویم چون دیگر نتیجه اهمیتس ندارد و اصالت با رسالت و وظیفه ماست
مهم تر از همه اینکه نگاهت به نتیجه نیست، که نتیجه دست خداست و تو فقط به دنبال رسالتت می گردی و در کنار این رسالت آرامش داری و خشنودی.

جه زیبا می شود هنگامی که در دانشگاه ها کسی که ادعای فعال فرهنگی بودن را دارد، از پس خودش برآمده باشد...

حضرت امیر چه زیبا فرموده:

آنکه خودش را تعلیم و تربیت می کند

بیشتر شایسته احترام است تا کسی که مردم را تعلیم و تربیت می کند.


و حضرت روح الله نیز این نکته را به ما گوشزد کرده بود:

انسان تا خودش را نسازد نمی تواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند نمی شود که کشور ساخته شود.
پاسخ:
سلام علیکم و رحمت الله
عالی بود
۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۶:۰۲ محمد امین یزدان پناه
امام خامنه ای:
ما به کسانی که اهل کار فرهنگی هستند دائم می گوییم، به بعضی تکرار می کنیم، به بعضی التماس می کنیم، بعضی را در اینجا جمع می کنیم و به بعضی پیغام میدهیم که آقا! کار فرهنگی بکنید. جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است.

منبع: کتاب دغدغه های فرهنگی

آیا برای کار فرهنگی حق آماده ایم؟
پاسخ:
جالب بود
تشکر
۱۵ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۲ نون والقلم...
سلام
برای من سوالی پیش اومده، چرا استاد حائری نام ائمه علیهم السلام رو اینقدر راحت می برند؟ در حالی که مشهور است در مورد حضرت علی علیه السلام به همبن هم بسنده نکرده و بگوئید "آقا امیرالمومنین علی علیه السلام"، ولی ایشان تنها به لفظ "علی" اکتفا میکنند؟

و مورد دیگه اینکه خوب خوندن کتاب تموم شد، الان کجا نظراتمون رو بگیم؟ همین جا و در ادامه همین نظرات؟؟

با تشکر
پاسخ:
سلام
معصوم که نبوده جو ادبیات زمانش یه مقداری گرفته بودتش(نک: شریعتی)
ما قول مشهور را در این مساله اخذ می کنیم نه روش ایشون رو
تذکر: این سهوها سبب نمی شود که از اندیشه دقیق ایشون که بر گرفته از وحی است چشم پوشی کنیم در عین نداشتن تعصب به ایشان به نقاط ضعف ایشون اذعان کرده و از نقاط قوت ایشان بهره مند می شویم
گرچه ایشون قابل مقایسه با برخی بزرگان نیست اما از باب مثال است در مورد شیخ صدوق هم داریم که در مسائلی در مورد معصومین نظرات مطرودی داشتند که جای بحث آن نیست
اگر خوندن کتاب تموم شد بله همین جا نظرتون رو بگید
اما قرار بود در قالب گروه باشیدا!
۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۳ اعضای گروه
سلام
استاد نظراتمون در مورد صراط را کجا بنویسیم؟ تشکر
پاسخ:
سلام
در ذیل همین پست
۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۱:۴۶ زهرا قلی زاده- گروه کوثر
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

باید اعتراف کنم بعد از یک دور خوندن انگار هیچی نخوندم و هیچی یادم نیست! روزهای اول که آنقدر مطالب رو درک نمیکردم که واقعا به خودم شک کردم...احساس میکردم برای برجان نشستن مطالب باید از درون آماده باشم که نبودم! یا به قول استاد باید جاری میشدم (واقعا اینجا ضرورت جاری شدن را درک کردم) چرا که:

این سنگ است که باید کسی پرتابش کند و تازه تا آنجا بالا می رود که پشت سرش نیرو باشد، همین که فشار تمام شد، بازمیگردد و افت میکند، ولی گیاه بالارفتن برایش طبیعی است. اینکه ما، در راه حق احساس سختی میکنیم، به همین خاطر است که نروییده ایم و خودمان را بر فلاح سفارش نکردیم.


نتیجه اینکه بین گیاه یا سنگ بودن، تازه خودم را پیداکرده و شناخته ام!

این نتیجه اولین برخورد من با "صراط" بود و الان بیش از قبل تشنه ام تا مطالعه دقیقتر و اندیشه بیشتری روی کتاب داشته باشم.

و در مورد کار فرهنگی:
به تعبیر قرآن، حجم عمل و حجم نعمت ها نباید چشم تو را پرکند، چون آنها که در جایگاه خود ننشستند، امکانات و فعالیتشان به آنها ثمری نمی رساند. کارهاشان به خاکستری میماند در باد و در دست طوفان که به جایی نمی رسد.

این شرح از کار فرهنگی را دست کم در مورد خودم صادق میدانم که اگر فعالیتی داشته ام نه به خودم ثمری رسانده (که اگر میرساند حالم این نبود!) و نه به جایی رسیده است که برای دیگران مفید واقع شود.



پاسخ:
سلام علیک
در مورد نکته اول که فرمودین باید بگم که شاید بحث در مورد بر جان نشستن و... نباشد
بلکه دلیل این ثقل و سنگینی، سنگین بودن واژه ها و مفاهیم کتاب باشد که نیاز به تصور درست دارد
و این مشکل با مطالعه دیگر کتب و پرسش بر طرف می شود
علامت موفقیت شما در این مطالعه همین نتیجه ای است که گرفته اید و این نتیجه بسیار پر سود است
۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۳:۲۸ کبری صمدی-گروه کوثر

سلام وخداقوت

تا الان روخوانی کتاب را به 110 صفحه رسانده ام فقط روخوانی

سئوال که ریاد برایم پیش آمده خیلی جاها را هم متوجه نمی شوم،سئوالاتم را میگذارم اگر درمرحله بعد هم متوجه نشدم حتما می پرسم.

در مورد تمرین با یک بار خواندن این کتاب نمی توانم جواب دهم انشاالله بعد ازخواندن دقیق تر این کتاب و تمام شدن کتاب حرکت جواب میدهم.

 

 

پاسخ:
سلام
سوال زیاد علامت موفقیت مطالعه است
انشاالله
۱۷ تیر ۹۲ ، ۰۳:۳۶ فاطمه مسعود - گروه کوثر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
با عرض معذرت به علت تاخیر


نتیجه : به طور خیلی خلاصه میتوان گفت کتاب بسیار تاثیر گذار و قابل تامل  بود.
احساس کردم پس از مدت ها در اتاق به هم ریخته ی ذهنم  به دنبال گمشده ی زندگیم که این روزها بیش از پیش کمبودش را احساس میکنم گشتم و مثل همیشه به این جواب رسیدم :"خودم مقصرم"!

فکر میکنم هنوز این ضرورت را با جان و دل باور نکرده ام و این خود بزرگترین مانع حرکت است! که نتیجه اش میشود"دست و پا زدن در تاریکی "
و شاید در این میان معبود ها و عادت هایم مانع درک ضرورت شده اند!
(که البته شکستن این بت ها ابراهیم میطلبد!)





چند سئوال:


1-   "مانی بزرگ نمیتواند برای همیشه در دل ما نقاشی کند"
 ایا اشاره ب داستانی دارد ؟
 صفحه 10



2-  معنی این جمله چیست؟
 "فرد انسان یک کلیت است و جامعه انسانی یک کلی که انسان جزیی ان است نه جز ان"
صفحه 76



3-  " انسان در برابر خداوندش سرکش است با اینکه او به شهادت رسیده است . و انه علی ذلک لشهید "
شهید اشاره به چه کسی دارد انسان! یا خدا ؟
صفحه 89



4-عذاب را از بلا چگونه تشخیص دهیم؟



5-منظور از وجود ربطی چیست؟
"انها که ادعای توحیدو اطلاع از وجود ربطی چشماشان را گرفته، ..."
صفحه ی 115



6-  در مورد تفسیر فاستقم کما امرت قبلا شنیده بودم که علت اینکه پیامبر فرمودند سوره ی هود مرا پیر کرد این بوده که خداوند در ادامه میفرماید: و من تاب معک در حالی استاد صفایی حائری در این باره  فرموده اند:"و همین است که رسول میگوید که سوره هود مرا پیر کرد چون تنها استقامت را نمیخواهندکه استقامت باید به اندازه ی ماموریت و مطابق دستور باشد"



7-مفهوم پاورقی صفحه ی 159 رو به خوبی متوجه نشدم!
"...از انجا که در سوره حمد متعلق نعمت ذکر نشده و نعّمه نیامده این عمومیت را بدست می اوریم و... ، چون به اصطلاح حذف متعلق دلیل عموماست و شمول را میرساند."



8-حلول با وقوع چه تفاوتی دارد؟
 صفحه 162



9-مثل اینکه پاورقی صفحه ی 172 سوره حجر است نه حج



--------------------------------------------------------------------------------------



تمرین :
"و با همان پای غریزه و وراثتشان می خواهند در مسیر رسالت قدم بر دارند"
در یک نگاه سطحی و غالب به طور خلاصه و کلی  میشود گفت در موردفعالیت های فرهنگی تسلیم قالب ها ی کار شده ایم و یک روال تکراری را طی میکنیم و یکی از تاثیر گذار ترین ابزار فرهنگی که افراد هستند و در قالب های مختلفی چون دوست و... بر روی دیگران تاثیر میگذارند فراموش کرده ایم


" مشکل عمده ما این است که، کسانی با دلسوزی می خواهند بار رسالت را به دوش ببرند که خود بهره ای از نور آن نبرده اند و هنوز سر گردان تاریکی های مفاهیم هستند. "
به قول یکی از دوستان غیر از خودمان همه را سیاه و خاکستری میبنیم و انتظار داریم تادیگران را تغییر دهیم


"تمام فعالیت های و تلاش های فرهنگی مذهبی او دست و پا زدن در تاریکی است"
این قدر برخی ها اطراف خود را شلوغ کرده اند که تا دقیقه 90 در حال دویدن هستند در حالی که در میان انبوه فعالیت ها سر نخ را گم کرده اند



"بعد از مدتی خسته شده و شعار، «فایده ندارد» سر می دهیم، کنار می کشیم و به کسانی که تازه بر این عرصه وارد شدند می خندیم که آنها نیز می خواهند مانند ما آب در هاونگ بکوبند!"
افرادی را هم دیده ام که بعد از دوره ای فعالیت فرهنگی به فعالیت های خود به چشم بازی کودکانه نگاه میکنند و یا اینکه پشیمانند ویا کسانی با وجود خستگی و و اه وناله هنوز از روی عادت به فعالیت میپردازند!



"مهم تر از همه اینکه نگاهت به نتیجه نیست، که نتیجه دست خداست و تو فقط به دنبال رسالتت می گردی و در کنار این رسالت آرامش داری و خشنودی."
 در کنار این  قبیل برنامه ها، برنامه های دیگری هم هستند که شاید به دلیل اینکه  خالصانه نتیجه (اخرین قدم ) را به دیگری واگذار کرده اند (در حالی که با ایمان به هدف همراه است) تاثیر خود را برمخاطب (خواه اندک باشند یا جمعی کثیر) گذاشته اند.

...


 

پاسخ:
سلام
تشکر از زحمتتون
جواب سوالات شما

-   "مانی بزرگ نمیتواند برای همیشه در دل ما نقاشی کند"
 ایا اشاره ب داستانی دارد ؟
 صفحه 10
جواب
مانی نام یکی از پیامبران ایرانی است که دین مانی را داشت(به گمانم از پیامبران الهی نبوده با توجه به برخی از اندیشه ها در دین او!!!)
دین مانی دینی بود که مورد توجه قرار گرفت
منظور استاد از مانی در این نوشتار یعنی همین تنوعی که غرب به عنوان جواب همه دردهای ما به ما می دهد دین کاذبی که آزادی از آن زمان بر است


2-  معنی این جمله چیست؟
 "فرد انسان یک کلیت است و جامعه انسانی یک کلی که انسان جزیی ان است نه جز ان"
صفحه 76

جواب
انسان یک کل است نه یک کلی
چون کل واقعیت خارجی است و کلی مفهومی ذهنی که حقیقتی در خارج ندارد
آنچه ما در جامعه می بینیم همین کل ها هستند نه کلی ها
چون جایگاه کلی ذهن است و جایگاه کل خارج
برای اطلاع بیشتر این متن را برایتان کپی کردم

تفاوت‌های اصلی میان کلی و جزئی و کل و جزء را می‌توان در چهار بند خلاصه کرد:

۱- کل، در موجودات عینی موجود است، در حالی که کلی، تنها در مفاهیم موجود است. مثلاً بدن انسان یک کل است که به صورت عینی موجود است ولی دانشمند یک مفهوم کلی است و فقط در ذهن موجود است.

۲- کل، تشکیل شده است از اجزایش، هر جزء در موجودیت کل مؤثر است، در حالی که کلی از جزئی‌ها تشکیل نشده و مضافاً، وجودشان اثری هم در موجودیت کلی ندارد. مثلاً بدن انسان که یک کل است، از اجزائی تشکیل شده که اعضای بدن نامیده می‌شوند. وجود بدن انسان با نبود اعضایش در خطر می‌افتد و بدون اعضاء، بدن هم نخواهیم داشت. ولی مفهوم دانشمند از انسان‌های دانشمند تشکیل نشده است، بلکه مفهوم دانشمند شامل تمام انسان‌هایی می‌شود که صفت دانشمند را دارند. همچنین مشخص است که وجود انسان‌های دانشمند تأثیری هم بر موجودیت صفت دانشمند ندارد. به عبارتی دیگر، صفت دانشمند قابل تصور است، حتی اگر یک دانشمند هم وجود نداشته باشد.

۳- طبیعت کل، همان طبیعت اجزایش نیست، در حالی که طبیعت کلی، همان طبیعت اجزایش است. یعنی تعریف قلب به عنوان یک عضو بدن انسان، با تعریف بدن انسان متفاوت است، در حالی که تعریف دانشمند همان تعریف انسان دانشمند است.

۴- اجزای هر کل، محدود است در حالی که بر عکس آن اجزای هر کلی، نامحدود است. یعنی مثلاً تعداد اعضای بدن انسان محدود است، ولی تعداد انسان‌های دانشمند می‌تواند نامحدود باشد.(منبع: معرفت آنلاین)



3-  " انسان در برابر خداوندش سرکش است با اینکه او به شهادت رسیده است . و انه علی ذلک لشهید "
شهید اشاره به چه کسی دارد انسان! یا خدا ؟
صفحه 89
جواب:
در اینجا منظور انسان است که خودش گواهی به کفر خود می دهد

4-عذاب را از بلا چگونه تشخیص دهیم؟
عذاب همراه با خفت و خواری است اما بلا همراه با تکریم است صبر بر بلا ثواب دارد اما صبر بر عذاب ثوابی ندارد
بلا برای اولیاء خداوند است و عذاب برای دشمنان خدا


5-منظور از وجود ربطی چیست؟
"انها که ادعای توحیدو اطلاع از وجود ربطی چشماشان را گرفته، ..."
صفحه ی 115
وجود ربطی اصطلاحی فلسفی است که در برابر وجود استقلالی است
«وجود ربطی» وجودی است که وجودش عین ارتباط و وابستگی است. پیوندش با وجود مستقل بگونه‏ای است که وجودش عین این پیوند است، این «وجود ربطی» بگونه‏ای از سنخ وجود رابط است که در برابر وجود مستقل مورد بحث قرار می‏گیرد
تمام موجودات نسبت به خداوند وجود ربطی هستند


6-  در مورد تفسیر فاستقم کما امرت قبلا شنیده بودم که علت اینکه پیامبر فرمودند سوره ی هود مرا پیر کرد این بوده که خداوند در ادامه میفرماید: و من تاب معک در حالی استاد صفایی حائری در این باره  فرموده اند:"و همین است که رسول میگوید که سوره هود مرا پیر کرد چون تنها استقامت را نمیخواهندکه استقامت باید به اندازه ی ماموریت و مطابق دستور باشد"
جواب
آخه دستور فاستقم کما امرت در سوره دیگر هم آمده اما آنجا نفرموده مرا پیر کرد
نکته استاد صفائی جالب است


7-مفهوم پاورقی صفحه ی 159 رو به خوبی متوجه نشدم!
"...از انجا که در سوره حمد متعلق نعمت ذکر نشده و نعّمه نیامده این عمومیت را بدست می اوریم و... ، چون به اصطلاح حذف متعلق دلیل عموماست و شمول را میرساند."

جواب
یه بحث لفظیه مثلا مادرم به من می گوید اگر درس بخوانی زندگی آینده ات را تامین می کنم
در اینجا به طور مطلق و عام گفته تامین می کنم پس شامل تمام شئون زندگی من می شود
مادر نگفته برات ماشین می خرم یا... بلکه به طور عام همه اینها را گفته است
در اینجا هم نعمت عام است و متعلش که چه نعمتی مراد است نیامده
 
8-حلول با وقوع چه تفاوتی دارد؟
 صفحه 162

در ادامه با آیاتی که آورده توضیح داده است دقت نمایید


9-مثل اینکه پاورقی صفحه ی 172 سوره حجر است نه حج
درسته احسن

۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۶ علیرضا شعبانی

به قول استاد صفایی ما چون جاری نشده ایم و ضرورت حرکت را درک نکرده ایم که بالطبع این جاری شدن و ابن حرکت باید از خود ما شروع شود بدین خاطرکارهای فرهنگی که ما متولی آن هستیم هیچگاه سبب حرکت نمی شود و همانند برخورد با قرآن در این زمینه هم دچار بازی شدهایم که نتیجه این فضای رخوت و سرد حاکم بر کارهای فرهنگیست و در آخر، 

امام محمد باقر(ع) می فرمایند: « افسوس خورنده ترین فرد در قیامت کسی است که راه راستی را به دیگران بیاموزد و خود به راه دیگر رود.»

پاسخ:
تشکر
۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۲:۵۱ بسمه الذی هو اول و الآخر
سلام علیکم 
طاعات و عبادات قبول درگاه حق انشاءالله
"اما "راه"!! از "صراط"!!! شروع نمی شود"؟؟؟؟؟!!!!
استاد عذزخواهی میکنم ولی فکر کنم منظورتونو متوجه نشدم!!!؟؟؟؟؟
صراط در معنی عام یا خاص؟؟؟؟
- صراط مستقیم،یعنی راه نزدیک تا مقصد انسان و تا رشد انسان  و در جهت عالی تر انسان، همین عبودیت است...
- در این سوره با اسم  و نشانه الله، به حمد و به صراط یعنی عبودیت و اتباع و توحید می رسی...
- باید از صراط به سبیل راه یافت...
- به شهادت قرآن آنها که در صراط هستند، به سبل هدایت می شوند...
- ما که در بن بست نشسته ایم و از التهاب و یأس سرشار شده ایم، باشد که با ام الکتاب دوباره متولد شویم و از نزدیک ترین راه ها و از صراط مستقیم به رشد و قرب و لقاء و رضوان!!!، دست یابیم. از عجزها به اعتصام برسیم و از یأس ها به انقطاع.
استاد این عباراتی بود که از صراط بنده از کتاب برداشت کردم 
این که ما در سوره حمد به صراط می رسیم پس در نتیجه با درک سوره حمد می تونیم(البته شاید!!!!) جزء کسانی باشیم که با ام الکتاب دوباره متولد شویم و از صراط مستقیم به سمت مقصد حرکت کنیم( منظورم رابطه برگشت پذیره...)
"قبل از صراط منزل هایی است که باید به آن برسیم"
استاد بی صبرانه منتظر توضیح "منزل هایی" که اشاره فرمودید هستیم...
البته اگر در این مرحله صلاح بدانید...
البته فکر کنم منزل اول رو بدونیم(شاید...)
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی...

لحظات پربرکت 
التماس دعا


پاسخ:
سلام علیکم و رحمت الله
به نکته دقیق و ظریفی اشاره نمودید
احسن
حال با دقت توجه نمایید
دو روش وجود دارد
1- در روش اول می گویند شما باید از سبیل ها به صراط برسی
مثلا خدمت به خلق، انفاق ، عبادت، ریاضت و... اینها همه سبیل هایی هستند که ما را به صراط می رسانند
2- در روش دوم می گویند به جای اینکه به سبیل ها بپردازی به صراط برس
اگر به صراط برسی این صراط است که تو را به بهترین سبیل راهنمایی می کند
مثلا کسی سوال می پرسد چه کنیم؟ برخی می گویند خدمت به خلق! برخی می گویند انفاق، برخی دستور های دیگر را می دهند و من همه اینها را تجربه کرده ام اما بعد از مدتی چون ثمری ندیم
از این سبیل خسته و وازده شدم و آن را رها کردم
مثل خیلی از کارهایی که ما شروع می کنیم و بعد از مدتی خسته رها می کنیم
این چنین شخصی را نباید به سبیل دیگر هدایت کرد
بلکه باید او را به صراط رساند اگر به صراط رسید آن وقت این صراط است که برای او بهترین سبیل ها را نشان می دهد
و نکته جالب این است که انسان اگر به صراط رسید دیگر در آن لغزشی نخواهد داشت برعکس سبیل که بعد از مدتی دوباره ما می لغزیم
چرا من دعا کمیل خون و هیئتی این همه لغزش دارم
یه دلیل اینکه بدون توجه به صراط به سبیل ها مشغول شدم
اما کسانی که در صراط حرکت می نمایند برای هر کار آرامش دارند
مثلا یاران امام حسین به دلیل اینکه به صراط رسیده اند می دانند سبیلی مثل حج الان اولویت ندارد پس آن سبیل را رها می کنند و در صراط امام حسین علیه السلام حرکت می نمایند
با توجه به این مطالب ما چگونه به این صراط برسیم تا صراط بهترین سبیل ها را برای ما مشخص نماید
شرط اول رسیدن به این صراط خلوت و توجه است
البته منظورم از خلوت و توجه این نیست که تمام فعالیت ها را تعطیل نمایند و در روستایی دور از همه کنج عزلت بر گزینند
منظور از خلوت و توجه یعنی خلوت و توجه فکر
توضیح آن انشاالله برای پست بعد
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۳۸ علی رضا شعبانی
بسم رب شهر رمضان
سلام علیکم و رحمت الله
 امروز به دوتاپستی که گذاشته بودم نگاه کردم دیدم  هیچکدوم نه بسم الله داره نه سلام ببخشید استاد باور کنید فقط یادم رفته و با اون نامه های بدون سلام  و والسلام ارتباطی ندارن
ما را از دعای خیرتان در این اوقات با برکت بی نصیب نگذارید
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
این پست فقط برا شماست
پاسخ:
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
بزرگوارید
ببخشید منظورتون نظره یا ...
کجا پست گذاشتید؟
۲۲ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۰ بسمه الذی هو دلیلنا
سلام علیکم

منظور از خلوت و توجه یعنی خلوت و توجه فکر...
" و این حرف ها را کسی می شنود که با این خلوت و سکوت همراه شده. چون این خلوت به غار پناهنده شدن و بازی در آوردن نیست، که تو حتی در جمع می توانی خلوتی داشته باشی و در خلوت می شود که مشغول خیال ها باشی."!!!!!
"... و این عمق و پایه، جز با خلوت و نظارت تو تأمین نمی شود. هر درخت مجبور است که مدتی در زیر خاک ریشه بگیرد و سپس سربرافرازد، وگرنه سطحی است و قراری نخواهد داشت؛ اجتثت من فوق الارض مالها من قرار.

... آنها که از د ر و ن نجوشیده اند از ب ی ر و ن پر خواهند شد.!!!

با این خلوت...
و با این سکوت...
زمینه ارزیابی در تو آماده می شود."
استاد منتظر ادامه توضیحات شما هستیم...
پاسخ:
انشاالله
۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۱:۴۲ میرزائی _ گروه کوثر

سلام علیکم

طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق انشاءالله

"یک سوره و این همه پیام! یک سوره و این همه درس! بی جهت نیست که ام الکتاب است،مادر قرآن است. بی جهت نیست اینقدر تکرار می شود..."!!!

نثر کتاب حقیقتاً نثر گیرایی بود و البته پر از حرف های تازه ( البته برای بنده) که به قول استاد: "این حرف ها بر ما که با چیزهای دیگر مأنوس بودیم، سنگینی می کند..."

حرف های تازه اما نه غریب که برخی پاسخی بودند بر پرسش های گذشته ام و حجم زیادی از آنها خود شدند پرسش هایی که امیدوارم در گام های بعدی پاسخهایشان را بیابم.

اما سوالی که دقیقاً خودم هم نمی دانم جایش اینجاست یا... :

این مسیر با 1.خلوت و توجه آغاز می شود 2.سپس به شناخت معبودها 3. سنجش معبودها 4. انتخاب 5. ایمان 6. جهاد و مبارزه 7. بلا و ضربه 8. عجز و اضطرار 9.اعتصام و استعانت و... می ‌رسد.

و سوال اینکه توسل (به اولیاء واهل بیت و مقربان) در چه جایگاهی بین این مراحل قرار دارد؟؟؟؟؟؟ در جایی ازکتاب آمده بود(صفحه 132)، "از غیر او به او رسیدن شرک است!!!؟؟؟...که از غیر او به او راهی نیابی و از غیر او،او را نبینی..." البته در مرحله عجز و اضطرار این مطلب بیان شده یعنی افرادی که به این مرحله می رسند نمی‌توانند با توسل به او برسند(منظور محبت اهل بیت(ع) و ...) که اگر برسند اینها همان وسیله هایی هستند خود مانع راه اند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

و در مرحله بعد صحبت از استعانت است و توکل و... در توکل صحبت از وسیله ها (البته استفاده مشروط بر رعایت ضوابط توکل)، اما کدام وسیله؟؟؟؟همان هایی که در مرحله قبل مانع راه شدند؟؟!!! همان مرکب هایی که در گل مانده اند و...؟؟؟!!!

اصلاً استاد این مراحل می بایست به ترتیب و از مراحل اول شروع شوند و یکی یکی طی شوند تا به مقصد برسند یعنی به طور مثال کسی که دچار بلا و ضربه شده است یقیناً تمام 6 مرحله قبلی را با موفقیت پشت سر گذاشته؟؟؟؟ ، یا این مراحل در طول یکدیگرند و وجود برخی مراحل به تحقق مراحل قبلی وابسته نیست مثلا توکل می بایست حتی در مرحله اول نیز ظهور کند؟؟؟؟؟

 

قبلاً از راهنمایی تون سپاسگزارم...

پاسخ:
سلام
1- توسل در همه مراحل وجود دارد در بحث نیاز به حجت به آن پرداخته شده است
ایشان منزل ها را بیان کردند اما اینکه شما با چه نیرویی می خواهی این منازل راطی کنی و با کدام هادی این همان توسل و نیاز به حجت است(سوال خوبی بود)
2- یعنی غیر آشکار تر از خود اوست، در حالی که همه در پرتوی نور او دیده می شوند
منظور از توسل یعنی وسیله
بحث های ایشان در مورد اضطرار به حجت ناقض این برداشت است
کتاب تو می آیی می تونه کمک کنه
3- اینکه فرمودید در توکل صحبت از وسیله است تعبیر شما بود یا متن کتاب؟؟؟

4- ما چند جور بلا داریم
بلاهایی که الان ما می کشیم با این بلاهایی که در متن آمده تفاوت دارد
بلای ما برای اعمالمان است
بماکسبت ایدیهم می باشد
البته
همین اثر تربیتی را دارد
این مراحل به تفکیک قوه عقل است اما ممکن است برای کسی همه اینها در یک لحظه پدید آید
تشکر از سوال های خوب و فنی شما
۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۷:۰۸ زهراسادات بنی هاشمی
ماعاشق  آفریده شده  ایم ونه تنها عشق که حرکت را،که فعالیت راباخود داریم.
ما عاشق افریده شده ایم
عشق راداریم ولی معشوق هایمان راانتخاب میکنیم.عشق همیشه هست انچه جابجا میشوندمعشوق ها ومحبموب ها هستند...
شاید تنها چیزی که یاد گرفتم این جملات باشند.البته اون هم باکمک استاد
پاسخ:
خود اینا خیلی هست
گاهی یاد گرفتن یه حکمت از سالها در خوندن برا آدم بهتره
شکر کنید تا زیاد بشه

سلام استاد طاعات و عبادات مقبول درگاه حق
باعرض شرمندگی فراوان من و امثال من که هنوز هیچ کاری نکردیم بازم جایی دراین وبلاگ و سیرمطالعاتی داریم؟؟

پاسخ:
سلام
بله
منتظریم
اللهم افرغ اعلینا صبرا...!
پاسخ:
دعای خیلی خوبیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">