مرصوص کاشان

دانشجویان مرصوص

مرصوص کاشان

دانشجویان مرصوص

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

مسئولین گروه های لطفا پیگیر مطالعه اولیه کتاب صراط باشند

و

گزارشی از مطالعه اعضای گروه برای ما ارسال نمایند



۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۵
بنیان مرصوص

تا کنون 19 نفر از بزرگواران برای ما تمرین دوره اول را ارسال نموده اند.

با توجه به مشارکت در تمرین اول، امتیازات گروه ها به ترتیب ذکر می شود.

گروه های خواهران

1: بالاترین امتیاز برای گروه کوثر(از 8 نفر 7 نفر تمرین را ارسال نمودند)

2: دومین گروه موفق، گروه رجاء(از 6 نفر 2 نفر تمرین را ارسال نمودند)

3: سومین گروه، گروه راه جویان(از 7 نفر 2 نفر تمرین را ارسال نمودند، جانشین گروه تمرین را ارسال نکرده!؟)

4: چهارمین گروه ، گروه نسل برگزیده(از 7 نفر 2 نفر تمرین را ارسال نمودند،  جانشین سرگروه تمرین را هنوز ارسال ننموده؟!!)

5: گروه صراط(از 8 نفر هیچکدام در طرح مشارکت نداشتند!!؟؟ میزان مشارکت  - 0 - )

گروه های آقایان

1: گروه شهید چمران: از 7 نفر 3 نفر شرکت داشتند(سر گروه و جانشینش هنوز تمرینی ارسال نکرده اند)

2: گروه شهید آوینی: از 6 نفر 2 نفر آن هم فقط مسئول گروه تمرین را ارسال کرده است! بازم دم سرگروه!!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۲۳:۴۶
بنیان مرصوص

هفت نکته اساسی برای مطالعه کتاب صراط

1: هدف اول در دیدار اول

هدف ما در اولین دیدار فهم تمامی مفاهیم این کتاب نیست. آنچه در اولین دیدار هدف است آشنا شدن نسبی با  موضوع کتاب و فرایند بحث می باشد.

برای رسیدن به این هدف می بایست متن کتاب را به سرعت مطالعه نمود و در جاهایی که با ثقل مطالب مواجه می شویم مکث نکرده و با گذاشتن علامتی به سرعت عبور نماییم.(تذکر: از اینکه علامات زیادی در کتاب می گذاریم نهراسیم و سعی کنیم از علامت های واحد استفاده نماییم مثلا علامت ؟  همیشه به معنای گنگ بودن مطلب باشد و علامت ! به معنای جالب بودن مطلب و تکرار این علامت های می تواند به معنای اهمیت مضاعف مطلب باشد مثلا در جایی که لذت فراوانی از مطلب می بریم از چند علامت !!!! استفاده نماییم)

2: تلاش شما

مفاهیم این کتاب ترا به تنبلی سوق نمی دهد که تمامی مطالب را آماده و جویده شده در دهانت بگذارد، این متن دارای مفاهیم کلی و دقیق است و این تو هستی که می بایست در دیدارهای بعد، این مفاهیم را بفهمی و با تصوری صحیح بقیه راه را با پای تفکر خودت طی نمایی.

برای بهره گرفتن از این متن می بایست تفکر خواننده فعال باشد و با پیدا کردن مصادیق، به مولف، برای فهم بیشتر مدد رساند.

پیدا کردن مصادیق برای هر کس متفاوت است، چرا که شرایط زندگی فردی و اجتماعی هر شخص با دیگران فرق دارد، اما آنچه مهم است این نکته می باشد که گر چه شرایط و مصادیق متفاوت است اما

تمام آنها تحت عناوین و مفاهیم کلی جمع می شوند و مصداق و مثالی برای آن مفهوم کلی می گردند.

پس اگر ما به دو چیز تمسک پیدا کنیم، به فهم حداکثری از این کتاب دست می یابیم. الف: فهم صحیح و دقیق مفاهیم متن. ب: استفاده از قوه تفکر برای پیدا کردن مصادیق زندگی شخصی.

برای رسیدن به این اهداف فرمول زیر را در فهم این کتاب پیاده می نماییم.

گام اول: فهم کلی از محتوای کتاب(اولین دیدار که هم اکنون انجام می دهیم)

گام دوم: تصور صحیح و دقیق از مفاهیم کتاب

گام سوم: بیان و توضیح آنچه فهمیده ایم

گام چهارم: استفاده از قوه تفکر برای پیدا کردن مصادیق مفاهیم فهم شده، در زندگی

گام پنجم: یافتن حیات و تولدی جدید

گام ششم: رسیدن به نور و بهره مندی از آن برای خود و دیگران

3: توضیح و تبیین گام های ششگانه

وقتی مفاهیم این کتاب برای شما لذت بخش می شود که برایتان کاربردی شود و از متن زندگی شما بگوید.

ابتدا می بایست فهم کلی از کتاب پیدا کرد و بعد مفاهیم کلی کلیدی را با دقت تصور نمایید و در گام بعد بتوانید آنها را بیان کنید و توضیح دهید و در گام چهارم مصادیقی از آن را در زندگی خود بیابید و بدانید بخشی از اعجاز قرآن این است که با همین مفاهیم، برای مصادیق زندگی امروز تو نازل شده است و به جایی می رسی که گمان می کنی این آیات مصادیقی غیر از تو ندارد که اینچنین دقیق از زندگی تو گره گشایی می کند.

در گام بعد  به وسیله این آیات حیات جدیدی می یابی و گویا روح جدیدی در تو دمیده شده است.

تویی که تا دیروز بر اساس روح حیوانی حرکت می کردی و بر اساس روح غریزی عصبانی می شدی و خشم می گرفتی و می نالیدی که کسی درکت نمی کند، در این مرحله از همه این زنجیرها راحت شده ای.

می دانی در این مرحله چه اتفاقی افتاده است؟

شاید واقعیت های اطراف تو تغییر نکرده باشند! بله شاید اتفاقات اطراف تو تغییری نداشته باشند و تویی که تا دیروز نشسته بودی که چرا پدرم عوض نمی شود تا من تغییر کنم! چرا جو فرهنگی دانشگاه خراب است و در این فضا نمی توان حرکت کرد! تویی که تا دیروز نشسته بودی چرا حضرت، منی را که می خواهم خوب باشم نزد خود نمی برد؟ و یا عنایتی ویژه به من ندارد!!

امروز روح جدید و تولدی جدیدی گرفته ای!

امروز بهترین تغییر را ایجاد کرده ای!

و آن تغییر دورن است!

تویی که تا دیروز نشسته بودی تا همه شرایط تغییر کند و همه چیز عوض شود تا خوب شوی، امروز فقط به دنبال تغییر بیرون نیستی که از درون تغییر کرده ای!

و این تغییر دورنی تغییر بیرونی هم خواهد آورد.

البته باید به یاد داشت که در تغییرات بیرونی نمی توانیم ماهیت دنیا را تغییر دهیم که ماهیت دنیا فریب دهند و زیان بار است.

اما نکته اینجاست که کسانی که از درون تغییر کرده اند بهترین مجاهدین و مبارزین برای تغیرات بیرونی می شوند و کسانی که با تنبلی تغییر نداشته اند و از این تولد جدید و کسب روح جدید بهره ای نگرفته اند دائما در حال غر زدن هستند دائما تقصیرها را به گردن این و آن می اندازند و برای خاموش کردن وجدانشان دیگران و... مقصر جلوه می دهند.

کسانی که می خواهند در جامعه تغییراتی ایجاد نمایند لازمه کارشان این است که در خود تغییراتی داشته باشند و حیات جدیدی کسب نمایند آنگاه در سایه این حیات جدید، دو چندان مبارزه خواهند کرد.

در این مرحله، ما به دنبال کسب این حیات جدید هستیم، حیاتی که بر اساس وراثت نیست.

اگر عصبانی شدم، نه برای اینکه از نظر ژنتیکی ما عصبی هستیم!

اگر انفاقی کردم، نه به خاطر اینکه چون طایفه و محیط تربیتی من بگونه ای بود که همه اهل بخشش و انفاق بودند در نتیجه من هم مانند آنها شدم و....

بلکه انفاق و غضب من بر اساس آگاهی و انتخاب صحیح و دقیق است.

برای هر کدام از حالاتم بینشی دقیق و صحیح دارم.

برای هر کدام از رفتارهایم تفکر و تعقلی عمیق دارم.

نه اینکه مانند مشرکان باشم که وقتی رسول از من سراغ می گیرد برای چه این بت ها را می پرستید بدون تفکر و تعقل بگویم چون پدران ما اینگونه پرستش می کردند و ما از نظر خانوادگی و محیطی اینگونه بوده ایم!!

آنچه در اینجا مهم است روش استدلال مشرکین است!

شما بت را در این جواب نبینید بت را متغیر آزادی مانند X   بگیر و به جای آن هر چیز که دلت می خواهد بگذار بعد می بینی که این شیوه استدلال چقدر در میان ما رواج دارد.

و اگر ما بخواهیم در این سطح سیر کنیم آنگاه دوای دردهای ما علم روانشناسی و... خواهد بود که زمینه رفتار فرد را، در محیط و وراثت و... جستجو می کند.

اما در این بینش جدید زمینه رفتار فرد را در تفکر و آگاهی فرد جستجو می کند.

بله پدر، مادر و محیط، آموزش اولیه را دادند. اما چرا ما بعد از آنکه می توانستیم آگاهی و تولد جدید کسب کنیم. کاری نکردیم؟ چرا به آنچه از وراثت برای ما رسیده بود تن دادیم؟ چرا به آنچه از محیط کسب کرده بودیم تن دادیم؟

مایی که می توانستیم با آگاهی و کسب روح جدید و تولدی دوباره، از همه این زنجیرها آزاد شویم، چرا کاری نکردیم و به همین خذلان و پستی تن دادیم؟

می بینی که با این بینش چقدر از شبهات کلامی نیز جواب داده می شود مانند: اگر کسی در خانواده مذهبی دنیا آمد طبیعتا مذهبی خواهد شد و بر عکس!!

می بینی که چقدر به این حیات محتاجیم!

می بینی که با این همه جشن تولد هنوز متولد نشده ایم!

می بینی با تولد اولیه و طبیعی­مان  نمی توانیم بارهای دین را، که حتی بارهای خودمان را بر داریم!

همه ما نیاز به تولدی جدید داریم تولدی که دیگر در آن هیچ جبری نیست.

تولدی که در آن ما پدر و مادرمان را خودمان انتخاب می کنیم!

تولدی که در آن هیچ بهانه برای کسی باقی نمی ماند.

این تولد، تولد از روی آگاهی و بینش جدید است.

و این همان کاری بود که انبیاء به دنبال آن بودند.

و این، جلوه ای از همان حیات طیبه است که امروزه در شعارهای سیاسی در دست سیاست مداران تصور نشده تصدیق شده است!

حیات طیبه یعنی تن دادن به تولدی دیگر.

نتیجه این مرحله:

 باید متولد شد اما باید مراقب باشی که زودتر از موعد متولد نشویم که ناقص الخلقه خواهی بود.

این تولد نیاز به یک فرایند دارد.

فرایند آن همان است که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم.

تا تصوری درست پیدا نکنیم تا این تصور تصدیق نشود و تا این تصدیق مصادیقش در زندگی فرد فرد ما پیدا نشود و تا با آن مصادیق وارد مبارزه و درگیری نشویم از این حیات خبری نیست!

و اگر دیدی کسی از آن دم می زند، بدون اینکه این مسیر را طی کرده باشد، بدان که جز بلف نیست!

گام بعد

پس از آنکه به تولد و روحی جدید دست یافتی روحی که از اسارت محیط و وراثت رها شده بود روحی که دیگر عقده ای نبود. روحی که در بنده کمبودهای خانوداگی و محیطی نبود، پس از کسب این روح، نوبت به نـــــــــــور می رسد.

در این مرحله می بایست نوری کسب کرد که تا در شعاع آن نور هم خودت حرکت نمایی و هم دیگران را حرکت دهی و آنها را به تولدی جدید برسانی.

بدان تا کسی به این نور نرسد، تمام فعالیت های و تلاش های فرهنگی مذهبی او دست و پا زدن در تاریکی است و به همین دلیل است که زود خسته و نا امید می شویم که بابا نمی شود کاری کرد باید منتظر ایستاد تا خودش بیاید کارها را درست کند!

قبل از هر تلاش می بایست، حداقلی از این نور را کسب نمود و بعد در کنار هر تلاش این نور را درخشان تر نمود و در شعاع آن حرکت کرد بعد می بینی که فعالیت های فرهنگی لذت بخش می شود.

بعد می بینی که دیگر نگاهت به تشکر این و آن نیست!

مهم تر از همه اینکه نگاهت به نتیجه نیست، که نتیجه دست خداست و تو فقط به دنبال رسالتت می گردی و در کنار این رسالت آرامش داری و خشنودی.

و حتی به رضا می رسی در زمانی که تمامی یارانت را دشمن به زمین انداخته!

در زمانی که دشمن به طفل شیر خواره تو رحم نکرده!

و منتظر است تا تو آخرین نفس هایت را بکشی تا به خیام و ناموس تو حمله کند و آنها را به اسارت ببرد!

با این همه بلای عظیم تو آرامی و در گودال ندای «رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لَامْرِکَ، لا مَعْبودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثین»‏، سر خواهی داد!

و این اوج آرامش در حین بلای عظیم است.

او به ما آموخت که برای برداشتن بار رسالت، ابتدا می بایست معرفتی عمیق پیدا نمود تا نگاهت به دست این و آن نباشد، تا نگویی به ما عرصه نمی دهند تا فعالیت کنیم! تا تقصیرها را به گردن این و آن نیندازیم! تا خیانت ها و کوتاهی دیگران مجوز کوتاهی و خیانت ما نشود!

مشکل عمده ما این است که، کسانی با دلسوزی می خواهند بار رسالت را به دوش ببرند که خود بهره ای از نور آن نبرده اند و هنوز سر گردان تاریکی های مفاهیم هستند.

برخی در حالی که هنوز تصور درستی از بسیار از مفاهیم دینی ندارند و بدون تصور صحیح، تصدیق کرده اند، به دنبال چیزی می دوند که نمی دانند چیست! چون تصور صحیح ندارند در نتیجه مصادیق درستی نیز نمی یابند و به تولدی نو دست نمی یابند و با همان پای غریزه و وراثتشان می خواهند در مسیر رسالت قدم بر دارند. تلاش می کنند تا حرکتی داشته باشند نمایشگاهی می زنند و... اما چون در تاریکی است و بدون نور درونی، بعد از مدتی خسته شده و شعار، «فایده ندارد» سر می دهیم، کنار می کشیم و به کسانی که تازه بر این عرصه وارد شدند می خندیم که آنها نیز می خواهند مانند ما آب در هاونگ بکوبند!

تمرین: با توجه به این مقدمه فعالیت های فرهنگی دانشگاه خود را مورد بررسی قرار دهید و جواب آن را برای ما ارسال نمایید.

4: صبــــر برای رسیدن به نتیجه

در این مسیر نباید شتاب داشت. یادم نمی رود زمانی که قرار بود این طرح را در اولین شب حیات مطرح نمایند، مجری محترم برنامه اعلام کرد: «دوره مطالعاتی». بنده با این عبارت موافق نبودم، به دلیل بار معنایی و انتظاری که از این واژه می رود.

مخاطبین غالبا از این واژه ذهنیتی خاص دارند، به این صورت که مثلا در این دوره ما باید 10 یا 15 کتاب را به ترتیب مطالعه نماییم و به سوالات پاسخ دهیم، و خوشحال باشیم که ما در فلان طرح مطالعاتی شرکت کردیم و 15 اثر از آثار فلانی را مطالعه نمودیم!!

بنده در این طرح هیچگاه به دنبال چنین چیزی نبودم. هدف و سیر مطالعه ما این نبوده که ابتدا فلان کتاب را می خوانیم بعد فلان و...

سیر ما، سیر کمی و تعدادی نیست، که البته در این سیر کیفیت هم به چشم می خورد.

سیر ما سیری است که در آن وجود و قلب ما بهره مند شود. اگر چندین کتاب بخوانیم ولی قلب ما از آن بهره ای نبرده باشد خدایی نکرده مصداق این آیه می شویم که می فرماید« کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً ».

برای اینکه به این سیر عمقی برسیم باید به گام هایی که در این مطالعه مورد توجه قرار داده شد عمل نماییم.

نتیجه اینکه سیر ما در این دوره سیر مقداری و کمی نیست، سیر ما سیر کیفی و درونی است. که اگر به این سیر برسیم با یک آیه هدایت می شویم و نیاز نیست هی بار خود را زیاد و زیادتر کنیم که در آخر چیزی جز غرور برای ما نخواهد داشت.

برای رسیدن به این سیر می بایست صبر پیشه کرد و زود قضاوت نکرد.

«یادم نمى‏رود هنگامى که کوچکتر بودیم و مى‏خواستیم براى اولین بار به تهران بیاییم و به مشهد برویم از تهران زیاد شنیده بودیم که ماشین‏هایى دارد و خیابان‏هایى و مردمانى و ... اما فاصله قم تا هدف را نمى‏دانستیم و مراحلش را نمى‏شناختیم. همین که به حدود منظریه رسیدیم از پدرم پرسیدم آیا به تهران رسیده‏ایم و او آرام گفت نه. مقدارى راه آمدیم و در کنار یک رستوران ایستادیم و من گفتم حتماً اینجا تهران است چون ماشین‏هایى داشت و جاده‏اى و مردمانى و ... و با خوشحالى به پدرم گفتم اینجا تهران است. او که کلافه شده بود با تندى گفت، نه. من با خودم گفتم شاید اصلا تهران دروغ است و تهرانى نیست.

{کسانی که سیری را شروع می نمایند زود انتظار دارند که به سلمان و ابوذرها برسند و ببینند} اما هنگامى که نمى‏بیند و مى‏گویند اینجا تهران نیست رفته رفته ناامید مى‏شود که شاید تهرانى نیست و رشدى نیست و راهى نیست‏( استاد و درس، صرف و نحو، ص: 35)

6: آنچه در کتاب صراط می خوانیم به طور خلاصه چنین است.

در ابتدا به این نکته مهم اشاره می کند که برای حرکت نیاز به تفکر داریم و برای تفکر می بایست سوالاتی را داشته باشیم که ابتدا می بایست سوالات را به طور منظم سازماندهی نماییم.

آنگاه پیرامون اهمیت نظم نکاتی را بیان می نمایند.

بعد از اینکه به سوالاتمان نظمی دادیم حال باید آماده تفکر شویم و تفکر نیاز به خلوت و توجه دارد(صفحه 17).

از صفحه 18 به بعد در مورد خلوت و توجه سخن می گوید و اینکه سکوت زمینه تفکر دقیق است.

بعد از آنکه با خلوت و توجه به سکوت رسیدیم و زمینه تفکر در ما پدید آمد حال باید فکر کنیم اما در مورد چگونه و در مورد چه؟(از صفحه 26 تا 50 در این باره سخن می گوید)

بعد از آنکه با تفکر به نتایجی رسیده و ثمراتی را به دست آوردی می بایست آن نتایج و ثمرات را سنجش نمایی تا مشخص شود که چقدر نتایج تفکر شما صحیح بوده است. چرا که با توجه به تعریف ایشان فکر واحد استنتاج است و عقل واحد سنجش و این دو با هم متفاوت هستند.

نکته مهم این است که تعقل بر روی نتایج تفکر صورت می گیرد. یعنی ابتدا قوه فکر فعالیتی را انجام می دهد و صورت مساله ای را می چیند بعد که به نتیجه رسید قوه عقل نتیجه را سنجش می کند.

مثلا قوه تفکر استدلال می نماید که:

من فقط کسانی را دوست می دارم که آنها نیز مرا دوست بدارند، کسی وجود دارد که مرا دوست ندارد، در نتیجه: پس من هم او را دوست ندارم. حتی اگر این کس خدا باشد!

این جملات فرایند تفکر است اما این قوه عقل است که باید صدق مقدمات و نتیجه را سنجش نماید که آیا این ها حـــــق هستند یا خیر؟

تفکر قوه ای است که من می توانم از آن در مهندسی، ریاضیات، فیزیک و... امور استفاده نمایم. من می توانم با قوه تفکر در علم فیزیک بمب هسته ای تولید نمایم و به نتیجه برسم. اما این قوه عقل است که این نتیجه را راهنمایی می کند که در چه مسیری مورد استفاده قرار دهم.

مرحوم صفائی از صفحه 50 تا صفحه 66 درباره قوه تعقل سخن می گویند.

در صفحه 66 بحث انتخاب را به میان می کشد. یعنی توئی که با تفکر همراه شدی و با تعقل، نتایج تفکر را سنجش نمودی، حال باید انتخاب نمایی. در این بحث ایشان در مورد ملاک های انتخاب صحبت می نمایند.

عامل مهم برای انتخاب صحیح ایمان است، نه تفکر و تعقل!!

چه بسا ما درست فکر کنیم و بر اساس قوه عقل درست سنجش نماییم اما قدرت انتخاب و عمل نداشته باشیم!

در این وقت مشکل ما در فکر و تعقل نیست که مشکل در ضعف ایمان است که این ایمان قدرت برانگیختن عمل و انتخاب را ندارد.

برای ما بارها پیش آمده است که با تفکر در کاری متوجه شدیم که آن کار بد است و از نظر دین حرام است، در این هنگام ما هم درست فکر کردیم هم درست تعقل نمودیم، اما قدرت ترک این حرام را نداریم و نمی توانیم انجام ندادن این حرام را انتخاب نماییم، علت اینکه نمی توانیم ترک انتخاب کنیم، ضعف ایمان است.

در صفحات 86 تا 98 در مورد ایمان و انتخاب صحبت کرده است.

در این صفحات ایشان به این نکته اشاره دارند که ایمان همان تولد جدید است.

کسانی از چشمه ایمان نوشیده اند که از غریزه و... متولد شده باشند و دیگر بر اساس وراثت و محیط عمل نمی نمایند. اینان کسانی هستند که از قیود اعمال طبیعی بیرون آمده اند و دیگر طبیعی عمل نمی نمی کنند. بلکه اعمال آنان بر اساس شناخت و بینش است. و این بینش و شناخت وقتی که با عمل ترکیب می شود، زاییده ای دارد که آن را ایمان گویند.

در مرحله بعد مرحوم صفائی به این نکته اشاره دارند که؛ حال تو که به این مولود جدید یعنی ایمان دست یافته ای، تازه اول مبارزه و جهاد تو است.

دقت نمایید که جهاد در چه مرحله ای معنا پیدا می کند!

قبل از اینکه با آثار مرحوم صفائی آشنا شوم، بارها در درس اخلاق بزرگان حوزه از لزوم مبارزه با نفس شنیده بودم که جهاد با نفس بالاترین جهاد ها است.

اما این دستور فقط مرا سر در گم می­کرد چون با اینکه میل و علاقه شدید به جهاد داشتم و دوست داشتم که من هم اهل جهاد با نفس باشم، اما نمی دانستم چرا نمی توانم جهاد کنم؟؟!!!

این دستور اساتید وقتی که با عجز من همراه می شد چیز جز بحران در درونم ایجاد نمی کرد، بحران هایی که گاهی مرا به پرتگاه نا امیدی سوق می داد و گاهی در دره جبر می انداخت که بابا نمی شود!

تا اینکه با آثار مرحوم صفائی آشنا شدم.

وقتی با این آثار خو گرفتم دیدم جهاد در مرحله­ای مطرح می شود که هنوز من به آن منزل نرسیدم!

جهاد برای کسانی معنا دارد که (1) در خلوت و سکوت به (2) فکر رسیده باشند و با (3) تعقل، نتایج تفکر را سنجش کرده باشند (4) بعد از سنجش ها بخواهند انتخاب نمایند، و این خواستن و انتخاب کردن نیاز جدیدی را در آنان سبز نماید که آن (5) ایمان است. و این ایمان با عمل کردن به شناخت ها بارور می شود و پس از آنکه ایمان قوت گرفت (6) جهاد مطرح می شود.

من در درس برخی از اساتید اخلاق بدون اینکه پنج مرحله قبل را در گذرانده باشم و در آن سیری داشته باشم به مرحله ششم دعوت می شدم و می دیدم که نمی توانم جهاد نمایم چون ایمانی که بتواند جهاد کند در من نبود و این بود که به دام یاس و جبر می افتادم.

جهاد وقتی معنا پیدا می کند که من به مولود جدیدم رسیده باشم و تولدی دوباره گرفته باشم که اگر بدون این تولد به جهاد بپردازیم یا دچار غرور می شوم و یا یاس و ناامیدی که ای بابا نمی شود!

وقتی که این مولود جدید «منِ ایمان» بخواهد با آن «من طبیعی» وارد مبارزه و جهاد شود، خداوند بی کار نخواهد نشست و او نیز در این جهاد به امداد ما خواهد آمد.

اما قبل از هر چیز باید با امدادهای خداوند آشنا باشی که به دلیل همین آشنا نبودن گاهی امدادهای او را سنگ انداختن محاسبه می کنی و با او درگیر می شوی که مگر من می خواستم کار بدی انجام دهم که تو با من اینگونه رفتار می کنی؟!

بلاء و ضربه ها، امدادهای غیبی خداوند برای کسانی است که به مرحله جهاد رسیده اند.

از صفحه 112 به بعد ایشان بحث بسیار مهمی را با عنوان بلا مطرح می نمایند و در مورد فلسفه بلا سخنان بسیار مهمی را مطرح می کنند.

وقتی که بلای او بر تو نازل شد، تو کم می آوری و به عجز و اضطرار می رسی، می بینی که دیگر نمی توانی به اراده و توان خودت تکیه کنی که حتی به عمل و عشق خودت هم نمی توانی تکیه ای داشته باشی، می بینی که همه تکیه گاه هایت را با بلا خراب کرده است. می مانی که چه کنی؟ عاجز می شوی که دیگر نمی توانم! پس چه کنم؟(صفحه 124)

در این وقت است که مرحله بعد مطرح می شود و آن «اعتصام و استعانت» است.

«اعتصام و استعانت» یعنی خدایا نمی توانم با عمل و عشقم و... حرکت نمایم که پای اینان برای حرکت به سمت تو لنگ است پس تو کمک و توان جدیدی به من بده!(صفحه 135)

اینجا است که با کمک و توان او حرکت می نمایی، و این تویی که دیگر، طلبکار نیستی که به او بگویی من حرکت کردم! بلکه خودت را بدهکار می بینی که به عجز رسیدم و این تو بودی که با نیروی جدید به من، مدد رساندی که، لاحول و لاقوه الا باالله، هر نیرو و توانی از جانب توست.

بعد از این عجز است که خداوند در مرحله بعد ترا به «صراط» می رساند.

و صراط همان مسیری است که در آن هیچ لغزشی وجود ندارد همان مسیر کوتاهی که همه ما آرزوی آن را داریم که چه چیزی وجود دارد که به وسیله آن بتوانی به راحتی برسی؟ چه کاری مهم ترین کار ها است که به وسیله آن بتوانی به فوز حق نائل شوی؟

جواب همه اینها در صراط است و مرحوم صفائی در صفحه 145 در مورد آن توضیح می دهد و به همین دلیل اسم کتاب را صراط گذاشته است.

برای اینکه فهم درستی از صراط داشته باشیم باید با گروه های دیگر آشنا شوی. گروهی که به صراط رسیده اند و اینان «انعمت علیهم» هستند و گروه های دیگری که یا گمراه هستند و یا بر آنها غضب شده است که در پایان سوره حمد، از آنها سخن به میان می آوریم و این سه گروه را مرحوم صفائی در صفحه 155 تا آخر کتاب به آنها می پردازد.

با توجه به این سیر مرحوم صفائی به تفسیر سوره حمد می پردازد، تفسیری که کاربردی است و در آن شما می توانید مهارت های هدایت را فرابگیری و با قرائت سوره حمد به آن جامه عمل بپوشانی.

خلاصه:

قبل از شروع سوره حمد می بایست به (1) خلوت و سکوت برسی بعد در آن خلوت به (2) تفکر بپردازی. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که در مورد چه چیز فکر کنیم؟ جواب این سوال با شروع سوره حمد داده می شود. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

در مورد الله، چرا که او دو صفت دارد که دیگران آن دو را ندارند و آن دو رحمن و رحیم بودن اوست.

در مورد رحمن و رحیم فکر کنیم و نتیجه آن را در مرحله بعد (3) سنجش و تعقل نماییم.

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِینَ

در ادامه سوره با توجه به شناخت و تفکری که از دو صفت الله به دست آوردی(رحمن و رحیم) به حمد الله رو می آوری.

اما این حمد بدون دلیل نیست.

این حمد تقلید از پدر و مادر و محیط نیست، که اگر من در شهر و یا خانواده دیگری بودم به حمد او رو نمی آوردم. این حمد نیز همراه تفکر و تعقل است.

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ

تفکر و تعقلی که از این صفات ریشه می گیرد، صفاتی مانند: رب العالیمن رحمن رحیم مالک یوم الدین- و تو با این همه تفکر و تعقل و دلیل همراه می شوی و به این نتیجه می­رسی که هیچ معبود دیگری در هستی نیست که چنین صفاتی را با هم داشته باشد، حال که او با این صفات همراه است تو می­خواهی اقدام به (4) انتخاب نمایی. اما برای انتخاب نیاز به (5) ایمان داری.

اما ایمان را می بایست در همین مسیر که می آمدی کسب می کردی!

شاید بپرسید کدام مسیر؟ و چگونه؟

مسیری که از بسم الله ابتدای سوره شروع کردی.

مسیری که در آن به رحمانیت و رحیمیت او رسیده بودی و به همین دلیل حمد او کردی و برای حمدت هم دلیل آوردی که او رب العالمین است و...

در همین مسیر اگر به این شناخت هایی که می رسی جامع عمل بپوشانی، ایمان در تو سبز خواهد شد و به بار خواهد نشست. این ایمان را شما با تفکر و تعقلی که در ثمره آن شناخت بوده و این شناخت با عمل آمیخته شده است، کسب نموده­ای. این ایمان وراثتی نیست که ریشه نداشته باشد این ایمان از محیط گرفته نشده، تا محیط، عوض شود و وارد محیط دانشگاه شوم از بین برود!

إِیَّاکَ نَعْبُدُ

وقتی که به این ایمان رسیدیم، می­خواهیم کسی را به عنوان معبود انتخاب نماییم. (دقت کنید که انتخاب معبود در کدام مرحله باید باشد) پس می­گوییم ایاک نعبد. تنها ترا می­پرستیم چرا که فقط تو این صفات را داری، چرا که این تو بودی که این ایمان را در ما سبز کردی پس ترا انتخاب می نماییم.

با این انتخاب نه تنها کار تمام نمی­شود، که تازه شروع کار است.

بعد از این انتخاب، نزاع و درگیری­هایی در درون تو رخ می­دهد، «من طبیعی» تو که از آن به عنوان نفس اماره یاد می­کنند به جنگ این من جدید «من ایمانی» تو می­آید، این منی که با شناخت و تفکر، تعقل و عمل در تو زنده شده است.

وقتی که نزاع شروع می­شود، تو باید (6) جهاد کنی.

وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

و در این جهاد است که خداوند با (7) بلاها و فشارها به امداد تو می­آید و در این مرحله است که تو کم می­آوری و به عجز می­رسی، اما باید حواست باشد که به عجز رسیدن خوب است اما نباید سبب شود که تو ببری و ناامید شوی بلکه در این مرحله باید (8) از او اعتصام و کمک بخواهی و بگویی ایاک نستعین.

می بینی که بین این دو جمله که در سوره حمد قرین هم آمده اند چقدر اتفاقات و مسافت است؟

بین همین ایاک نعبد و ایاک نستعین چه منزل­ها که قرار ندارد! منزل جهاد، منزل بلا، منزل عجز، تا منزل اعتصام.

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

بعد از اینکه از او استعانت و کمک خواستی می گویی مرا به راه مستقیم که (9) صراط نام دارد هدایت کن.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ

بعد خصوصیات اهل صراط را بیان می کنی که آنان (10) انعمت علیهم هستند و در مرحله آخر (11) ازگروه های دیگری که خداوند آنان را گمراه کرده و بر آنان غضب نموده است تبری می جویی.

تذکر{به ترتیب شماره هایی که  برای مراحل این سوره، در متن نوشته شد توجه داشته باشید}

7: در مرحله بعد همین متن(کتاب صراط) را به صورت دقیق تر به مطالعه می پردازیم و در مورد واژه های کلیدی هر بحث صحبت خواهیم نمود.

تذکر: دانشجویان شرکت کننده در دوره توجه داشته باشند تا 15 تیر ماه سال 1392 مهلت دارند تا اولین دیدار با کتاب صراط را به اتمام برسانند و نتیجه و سوالات خود را از طریق همین پست اعلام نمایند.

 

 

 

 

 

۲۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۰۷:۳۶
بنیان مرصوص