بحث تفکر (2) استمداد از تفکر برای تغییر نگره های پسین ذهن
استمداد از تفکر برای تغییر نگره های پسین ذهن

به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در قسمت قبل به این نکته اشاره کردیم که خداوند می فرماید ما برای هدایت انسان چیزی را فرو گذار نکرده ایم، یعنی تمام آنچه که انسان برای هدایت لازم داشت را برای او آوردیم اما او خودش اقدامی نمی کند.
مقداری در این مورد توضیح دهم
یکی از وسوسه ها و القائات (باورهای کاذبی که به عنوان گزاره های همیشه صادق در پس ذهن ما جا کرده است و جزء مبانی فکریمان می شود) شیطان (با تمام مصادیق و جنودش که امروز در فرهنگ مدرنیته تجلی کرده است) این است که ما برای هدایت شدن ابزارهای لازم را نداریم اما برای گمراه شدن و به خطا رفتن قوای و زمینه های بسیاری برای ما فراهم شده است.
قوه غریزه با تمام مصادیقش از شهوت گرفته تا غضب و... آنچنان فعال می شود که گمان می کنیم هیچ چیز جلو دارش نیست، گه گداری این وجدان و فطرت دادی می زنند که کجا می روی؟ و دوباره پس از مکثی کوتاه برای ساکت کردن وجدان، به راه خود ادامه می دهد.
تنها عاملی که در حیطه اخلاق می تواند جلوی تمایلات غریزی را بگیرد، تفکری است که ما را به تعقل برساند. و الا هر فعالیت غریزی دیگری که بخواهد در موازات آن انجام شود مردود است و راه به جای نخواهد برد.
این حرف ها را می زنم تا بتوانم چنین نتیجه بگیرم در دنیای امروزی که شیطان با تمام قوایش ظهور و بروز یافته تنها راه زمین زدن آن در حیطه شخصی و درونی هر فرد توجه بیشتر به قوای فکری است.
برای اینکه بتوانیم تفکر را برای افراد درونی کنیم می بایست تفکر را در جامعه و فعالیت های اجتماعی نیز درونی کنیم.
یعنی فعالیت هایی انجام دهیم و روش هایی را آموزش دهیم که موجب بارورتر شدن و ملکه شدن قوای فکری شود.
در آیاتی که در پست قبل به آنها اشاره کرده بودم خداوند موضوعاتی را برای ملکه شدن قوای تفکر بیان کرده بود.
و این کار یعنی اینکه تفکر خواه یا ناخواه در وجود ما اتفاق می افتد اما اغلب موضوعاتی که ما در مورد آن تفکر می کنیم و استنتاج می کنیم موضوعاتی است که قوه وهم و خیال با کمک دنیا برای مطرح می کنند.
برای اینکه بتوانیم به جنگ این دو برویم (یعنی قوه وهم و جلوه گری دنیا) قرآن روش بسیار جالب دارد!!!
قرآن می فرماید خود این دو موضوع تفکر تو هستند.
یعنی برای مبارزه و کنترل این دو، در مورد خودشان فکر کن!!!
مثلا در زمانی که دنیا برایت جلوه گری می کند اگر در مورد ماهیت آن فکر کنی به راحتی بر آن غلبه خواهی کرد.
تا اینجای بحث مشکلی نیست و اکثرا به آن پرداخته اند
اما مشکل از آنجا شروع می شود که می پرسیم چگونه فکر کنم و در مورد چه فکر کنیم؟؟؟
یعنی چه تفکری داشته باشم که آن تفکر قدرتی در من ایجاد کند که بتواند رفتارهای من را تغییر دهد؟
برای جواب به این سوال می بایست به نکاتی اشاره داشته باشم.
برای رسیدن به این مهم اول از همه باید به این باورهای بسیـــــــــــــــــار مهم برسم که 1- در شما در مورد چیزی فکر می کنید که ارزش فکر کردن داشته باشد و آنقدر پیچیدگی و قائده و قانون و حکمت در مورد آن وجود داشته باشد که شما وقت بگذاری و در مورد آن تامل و تفکری نمایی. 2- دومین باوری که می بایست به آن توجه کنم این است که جهان هستی با تمام حوادثش از چنین خصوصیتی برخوردار است. یعنی تمام حوادث آن مدبرانه بود و در پس هرکدام حکمت های بیشمار و رابطه های بسیار است.
حال که این را فهمیدیم به این گام حیاتی توجه بیشتری داشته باشید.
برای اینکه این دو گزاره توحید در وجود ما نهادینه شود و جای خودش را نگره های شرک آمیزی که قوه خیال و شیطان در پس ذهن ما شالوده ریزی کرده اند جا عوض کند می بایست با کمک از قوه تفکر فعالیت هایی را داشته باشیم.
قبل از اینکه به این فعالیت ها اشاره کنم تذکری را عرض می کنم.
تذکر: رفتارهای ما تابع نگره ها و باورهایی است که در لایه های زیرین ذهن، جا خوش کرده اند و تا آن لایه های زیرین اصلاح نشوند رفتارهای غلط ما ادامه خواهد داشت. این لایه های زیرین گاهی اوقات با بلاها و مشکلات برای ما نمایان می شوند مانند مواردی که در مشکلات و بلاها لب کفر و شرک باز می کنیم و می گوییم چرا اینقدر من بدبختم کاش دنیا نیامده بودم و این همه سختی را نمی دیدم!!! اگر اهل تفکر باشم و این جمله را واکاوی نمایم خواهم فهمید که لایه پنهان این جمله (که خودش را نشان نمی دهد و به همین دلیل من به آن توجه نمی کنم و یا اگر به من تذکری دهند که توجه به آن بکنم، می گویم قصد من این نبود،!! ) این است: آن کسی مرا خلق کرد، خلقتی حکیمانه نداشت! آنقدر نابخردانه مرا آفرید که من متوجه این خلقت عبس شدم اما او هنوز که هنوز است متوجه نیست! چرا که اگر متنبه بود مرگ مرا می رساند! (توجه: این آرزوی مرگ نه به دلیل شوق ملاقات حضرت حق که مرگ را تولدی دیگر برای دیدار او بداند بلکه به دلیل این است که مرگ را نابود شدن می پندارد تا بتواند با نیستی خود از این مشکلات و بلاها رهایی یابد) مثالی دیگر پشه ای روی دستم می نشیند و خونم را می مکد، مگسی در اتاق دور می زند و بارها روی سر و صورتم می نشیند به صورتی که کلافه می شوم، سوسکی پرواز می کند و روی لباسم می نشیند. در همین حوادث ساده این چنینی خداوند شرک و کفر مرا بیرون می ریزد!!!! شاید بپرسید چگونه؟ وقتی که از به خاطر پشه می سوزم و به خاطر مگس کلافه می شوم و برای سوسک می ترسم و لرز می کنم چنین جمله ای را مناجات گونه!!!! می گویم: ![]() خدایا اینا چیه آفریدی؟ سوسک رو چرا آفریدی؟ واقعا چندش آوره!!!!!! ![]() این جمله هم مانند جمله قبلی از ریشه ها و نگره های کفر آمیز پنهان تغذیه می کند که می بایست این لجن های اعتقادی را بیرون کشید تا به زلالی رسید. درسته سیدالشهدا با یزید می جنگد و در روز عاشورا به دست لشکر عمر سعد بلاها می بیند و آنها را لعن و نفرین می کند اما حتی برای یک مرتبه به خدا اعتراض نمی کند که این کی بود تو آفریدی؟؟؟ وقتی من حسین هستم تا در اوج پاکی پرستشت کنم این جونورها را می خواستی چه کار؟؟؟ حال تو می توانی سوسک و پشه و مگس مزاحم را بکشی اما نمی توانی کفر بگویی و مخلوقات او را عبس فرض نمایید.
|
با این تذکر می بینیم که در لایه های زیرین ذهن ما چه کفر و شرک ها که نخوابیده است. اما گفتیم برای اینکه این نگره های شرک آمیز جای خوش را گزاره های توحیدی که مطرح کردیم بدهد می بایست فعالیت هایی را انجام دهیم.
اما آن فعالیت ها چیست؟ و با چه ابزاری؟
ابزارش تفکر است اما چگونه؟
در قالب نظر، جواب دهید
نتیجه این پست: اهمیت تفکر برای تغییر نگره های پسین ذهن